نوازش ، یعنی کسی نگاهی دوستانه به شما بیاندازد، از حیاط همسایه به شما درود بفرستد، فقط برای احوالپرسی به شما تلفن بزند، برایتان یادداشتی بفرستد، در کلاس درس شما را فرابخواند، با یادداشتی شخصی، برای پذیرش در رشته بالاتر سفارشتان را بکند، شما را با اسم کوچک صدا کند، دوستانه روی شانه شما بزند، درباره شما با کس دیگری صحبت شود و ببینید که آن گفتگو به گوش شما می رسد.
تعریف دقیق نوازش
نوازش، وارد شدن به هوشیاری و آگاهی فرد دیگریست؛ چیزیست که کودک ما احساس می کند. بسیاری از نوازش ها برانگیزاننده هستند، انرژی می دهند و ما را زنده و سرحال می دارند.
زمان تولد که سفری سخت و طولانی برایمان بود، نوازش، ما را مطمئن ساخت که زندگی آن بیرون، مرتب و خوب است. پس نوازش را انگیزش بهینه می نامند و آن ها را مانند خوراک و آب به عنوان نیازهای اولیه در سلسله مراتب نیازهای انسانی دسته بندی می نماید.
نوازش مثبت و منفی
ما گاهی میان نوازشات مثبت و منفی تمایز قائل می شویم. نوازش مثبت یعنی کاری که در ما احساس خوب ایجاد می کند و نوازش منفی یعنی با آن احساس بدی داریم. هر نوع توجهی بهتر از بی توجهی است، مگر آن که ظالمانه یا تحقیر کننده باشد. با این وجود، نوازش در کاربرد عمومی آن، معنایی مثبت یافته است…
همه انسان ها به یک میزان از نوازش احتیاج ندارند. به نظر می رسد شدت اشتیاق برای نوازش در ما، با آنچه که در کودکی با آن آشنا و دمخور بوده ایم، سازگاری دارد. تا وقتی درون مرزهای این ناحیه باشیم، خیلی بهتر عمل و پیشرفت می کنیم. اگر آدم های خیلی زیاد، آشوب و اغتشاش خیلی زیاد، زنگ های تلفن متعدد، در خواست های فراوان و حتی تعریف و تمجیدهای خیلی زیادی وجود داشته باشد، سیستم دریافت ما خاموش می شود و آرزو می کنیم از آن محیط دور باشیم.
– فعالیت های انزواگرایانه:
ما ممکن است به درون فعالیت های انزواگرایانه مطلوب خود عقب نشینی کنیم؛ مطالعه کتاب، باغبانی، نواختن پیانو، دور هم نشستن در حیاط پشتی، پیاده روی کردن. وقتی احساس خاموشی کردیم، سکوت به ما جان می بخشد. شاید به جایی برویم که برای تجربه سکوت ساخته شده باشد.
این نوعی عقب نشینی به جاییست که هر کسی می تواند اندکی سکوت را در آن تجربه کند و از حضور دیگران بهره مند شود؛ بدون آن که نیازی باشد واکنشی از خود بروز دهد. ما با این کناره گیری، به تفکر، مراقبه، مرتب سازی خود و معنا بخشیدن به زندگی می پردازیم. اگر بدانیم که هر وقت بخواهیم می توانیم دوباره به دنیای انسان ها بازگردیم، این کار را با آرامی و ملایمت انجام خواهیم داد و به زودی هم این خواست و تمایل در ما ایجاد می شود. بسیاری از افراد نمی توانند به مدت طولانی انزوا را تاب بیاورند.
نوازش یک نیاز حیاتی است
کسانی که به زیر حاشیه امنیت ذهن خود می افتند، دچار افسردگی می گردند. ما چنان ساخته شده ایم که نوازش را به هر طریقی که شده دریافت کنیم، همانطور که بدنمان به هر شیوه ای که شده کالری کسب می کند. افرادی که به لحاظ جسمی گرسنگی می کشند، هم آن اندازه که برای متابولیسم بدنشان برای زنده ماندن لازم است، کالری می سوزانند.
در غیبت سوخت خوراکی، چربی اضافی بافت ها و سپس ماهیچه ها می سوزند. زمانی که سطح کالری دریافتی برای مدتی طولانی زیر سطح بحرانی قرار بگیرد، بدن با حس خطر دیگر تمایزی میان چربی و بافت و نسج ماهیچه ای قائل نمی شود. در آخرین مراحل گرسنگی، اندام های حیاتی بدن به عنوان آخرین تلاش برای بقا مورد مصرف قرار می گیرند. نهایتاً فرد می میرد، ولی بدنش تمام تلاش ممکن را با استفاده از هر نوع ذخیره سوخت و انرژی که در اختیارداشته برای تداوم زندگی او انجام داده است.
نیاز به آرامش
نیاز ما به آرامش، چه فیزیکی و چه روانی، هر دو به یک اندازه است. وقتی خیلی زیاد و طولانی مدت به زیر حاشیه امنیت خود سقوط می کنیم، بروز رفتارهای توأم با اندوه و پریشانی، افسردگی برانگیخته شده، ناامیدی و اغلب بیماری های فیزیکی در ما آغاز می شود. وقتی خیلی آشفته به نظر می رسیم و بد رفتاری می کنیم، یک نفر پیدا می شود و می گوید: “تو نمی تونی به همین منوال ادامه بدهی.”
این درست است و ترتیباتی داده می شود تا مداخلات ضروری صورت بگیرد؛ مشاوره انجام شود یا فرد بستری گردد تا این که سطح نوازش طلب شده، به میزان لازم آن باز گردد. اراده به زیستن در بسیاری از مردم وجود دارد و حتی وقتی در ضعیف ترین وضعیت خود هستیم، احتیاجات خود را ابراز و منتقل می کنیم. اگر این کار را نکنیم، از لحاظ روانشناسی می میریم؛ درست همانطور که از کمبود کالری به لحاظ فیزیکی می میریم.
بازی ها
عمومی ترین شیوه برای بازیابی در حاشیه امنیت، انجام “بازی ها” است. بازی یکسری رفتارهای متقابل مکمل و پنهانی است که به نتیجه ای مشخص و قابل پیش بینی یا نوعی رشوه منتهی می گردد. بازی ها به دلیل اشتیاق به نوازش توسعه می یابند و افراد همانطور که کالری می گیرند، نوازش دریافت می کنند، حتی اگر این تلاش ها خود تخریب گر باشند.
گر چه بازی ها اساساً غیر صادقانه هستند و مردم را از یکدیگر دور می سازند، ولی لحظاتی از رویارویی خیلی شدید و نوازش را به وجود می آورند؛ پیش از آن که دوباره دوری و بیگانگی شروع به شکل گیری نماید. همه بازیگران یک بازی از آن چیزی بدست می آورند و همین، نیرویشان را دوام می بخشد. بازی یک جور نمایش است.
مردم منابع نوازش هستند
درست است که تفکر مثبت قدرتمند است، اما اغلب نخستین فکر مثبت ما تماس گرفتن با یک نفر است. به نظر می رسد ما نمی توانیم باتری خودمان را شارژ کنیم. حتی در تفکرات تنهاییمان هم افکار ما سریعاً به سمت یاد آوری دیگران حرکت می کند؛ افتخارات گذشته در کنار آدم های دیگر، یادآوری کسانی که سال ها پیش، از دنیا یا زندگی ما رفته اند، ولی حیات آنان، ما را لمس کرده است.
“روزهای خوب گذشته” اغلب پر است از “آدم های خوب گذشته” مامان و بابا، عمو جون، دختر همسایه، یک معلم خاص در دبیرستان، یک خاله خوب که همیشه برای ما وقت داشت. حتی وقتی اصرار داریم که تنها داریم با خدا راز و نیاز می کنیم هم درک ما از خدا ازیادآوری کسانی ناشی می شود که برای نخستین بار در کنار آن ها درباره خداوند مطالبی شنیدیم یا آموختیم.
ثبت ديدگاه