تقریبا هر پدیده ای که به وسیله تجربه مستقیم روی می دهد، می تواند با مشاهده کردن دیگران و پیامدهایی که برای آن ها روی می دهند، به صورت غیر مستقیم (جانشینی) نیز روی دهد. (albert bandura)

تفاوت ها و شباهت های بندورا با اکسینر

آلبرت بندورا، با اسکینر موافق است که رفتار آموخته می شود؛ ولی شباهت آن ها به همین جا ختم می شود. بندورا از تاکید اسکینر بر آزمودنی های حیوان تکی به جای آزمودنی های انسان، که با یکدیگر تعامل می کنند، انتقاد می کند. رویکرد بندورا، نظریه یادگیری اجتماعی است که رفتار را به صورتی که در موقعیت اجتماعی شکل می گیرد و تغییر می یابد، بررسی می کند.

رویکرد یادگیری مشاهده ای بندورا

او بر این موضوع تاکید دارد که تقریبا تمام رفتارها را می توان بدون تجربه کردن مستقیم تقویت، یاد گرفت. رویکرد بندورا یادگیری مشاهده ای (observational learning) نیز نامیده می شود. ما از طریق تقویت جانشینی (vicarious reinforcement)، با مشاهده کردن رفتار دیگران و پیامدهای آن رفتار، یاد می گیریم. این تاکید بر یادگیری مشاهده ای ویژگی برجسته نظریه بندورا است…

آلبرت بندورا

ویژگی دیگر رویکرد یادگیری مشاهده ای بندورا، برخورد آن با فرایندهای درون شناختی است. ما به طور خودکار، از رفتاری که می بینیم تقلید نمی کنیم؛ بلکه برای رفتار کردن به همان صورت، تصمیم حساب شده و آگاهانه می گیریم. برای یادگیری از طریق الگو، باید بتوانیم پیامدهای رفتارهایی را که مشاهده می کنیم، پیش بینی و درک کنیم.

نظریه بندورا بر پژوهش آزمایشگاهی دقیق با آزمودنی های انسان بهنجار در تعامل اجتماعی، استوار است.

سرمشق گیری؛ اساس یادگیری مشاهده ای

بندورا اهمیت تقویت مستقیم را به عنوان روشی برای تاثیر گذاشتن بر رفتار، انکار نمی کند؛ ولی او این عقیده را که رفتار فقط می تواند از طریق تقویت مستقیم آموخته یا تغییر یابد، به چالش می طلبد. او معتقد است شرطی سازی کنشگر، برای یادگیری مهارت هایی مانند شنا کردن یا رانندگی، روشی نامناسب و بالقوه خطرناک است. از نظر بندورا، اغلب رفتارهای انسان از طریق الگو آموخته می شود. ما با مشاهده کردن دیگران یاد می گیریم.

  – تحقیقات عروسک بوبو:

از طریق سرمشق گیری (modeling) با مشاهده کردن رفتار الگو و تکرار کردن آن رفتار، این امکان وجود دارد که پاسخ هایی را اکتساب کنیم که قبلا هرگز انجام نداده ایم و پاسخ های موجود را نیرومند یا ضعیف کنیم.

کودکانی که رفتار بزرگسالی را مشاهده کردند که به بوبو لگد می زند و آن را کتک می زند، وقتی با عروسک تنها گذاشته شدند، از الگو تقلید کردند.

طبق نظریه بندورا، رفتار کودکان باید رفتار والدین آن ها را منعکس کند. والدین کودکان خوددار، خوددار و والدین کودکان پرخاشگر، پرخاشگر بودند.

  – بازداری زدایی:

رفتارهایی که فرد معمولا سرکوب یا بازداری می کند، می توانند تحت تاثیر الگو راحت تر انجام شوند. این پدیده که بازداری زدایی (disinhibition) نامیده می شود، به ضعیف شدن بازداری از طریق روبرو شدن با الگو اشاره دارد؛ برای مثال افراد در جمعیت ممکن است دست به شورش زده، شیشه ها را بشکنند و فریاد بکشند.

تاثیرات الگوهای جامعه

ما با والدین به عنوان الگو شروع می کنیم و زبان آن ها را یاد می گیرم و با رسوم و رفتارهای قابل قبول فرهنگ، جامعه پذیر می شویم. افراد منحرف از الگوهایی پیروی کرده اند که باقی افراد جامعه، آن ها را نامطلوب می دانند.

از جمله رفتارهای متعددی که کودکان از طریق سرمشق گیری فرا می گیرند، ترس های غیر منطقی هستند. البته رفتارهای مثبتی چون توانمندی، جرات، و خوش بینی هم از والدین و الگوهای دیگر آموخته می شوند.

ویژگی های موقعیت سر مشق گیری

سه عاملی که بر سرمشق گیری تاثیر می گذارند:

  ۱- ویژگی های الگوها:

ما بیشتر تحت تاثیر فردی قرار می گیریم که به نظر می رسد شبیه ماست تا فردی که با ما تفاوت زیادی دارد. ما از رفتار کسی که هم جنس و همسن ماست بیشتر سرمشق گیری می کنیم. مقام و شهرت الگو نیز عامل مهمی هستند. نوع رفتاری که الگو انجام می دهد، بر میزان تقلید، تاثیر می گذارد. رفتارهای خصومت آمیز و پرخاشگرانه، مخصوصا توسط کودکان، قویا تقلید می شوند.

  ۲- ویژگی های مشاهده گر:

افرادی که اعتماد به نفس پایین دارند، از افرادی که اعتماد به نفس بالا دارند، به احتمال خیلی بیشتری از رفتار الگو، تقلید می کنند.

  ۳- پیامدهای پاداش مرتبط با رفتارها:

الگویی که مقام بالایی دارد، ممکن است باعث شود از رفتار خاصی تقلید کنیم؛ ولی اگر پاداش ها برای ما معنی دار نباشند، آن رفتار را ادامه نخواهیم داد و به احتمال کمتری در آینده تحت تاثیر آن الگو قرار می گیریم. در تحقیق عروسک بوبو برخی کودکان دیدند که الگو به خاطر کتک زدن عروسک تحسین می شود و سودا و شکلات می گیرد. گروه دیگر دیدند که الگو به خاطر همین رفتار تنبیه کلامی و بدنی می شود. کودکانی که تنبیه را مشاهده کرده بودند، پرخاشگری کمتری را به بوبو نشان دادند.

فرایندهای یادگیری مشاهده ای

  – فرایندهای توجه:

پرورش دادن فرایندهای شناختی و مهارت های ادراکی خود، به صورتی که بتوانیم به الگو توجه کامل کرده و او را با دقت کافی درک کنیم تا از رفتار آشکار شده تقلید کنیم. مثال: بیدار ماندن در طول کلاس آموزش رانندگی.

  – فرایندهای یادداری:

برای این کار، از فرایندهای شناختی خود برای رمزگردانی یا تشکیل تصاویر ذهنی و توصیف های کلامی رفتار الگو استفاده می کنیم. مثال: یادداشت برداری از سخنرانی یا فیلم ویدیویی از کسی که اتوموبیل می راند.

  – فرایندهای تولید:

انتقال تصاویر ذهنی یا بازنمایی نمادی کلامی رفتار الگو، به رفتار آشکار خود با تولید کردن بدنی پاسخ ها و دریافت بازخورد از دقت تمرین مستمرمام. مثال: نشستن در اتوموبیل همراه با مربی، برای تمرین عوض کردن دنده ها و برخورد نکردن با مخروط های ترافیک در محوطه پارکینگ مدرسه.

  – فرایندهای تشویقی و انگیزشی:

پی بردن به این که رفتار الگو به پاداش منجر می شود و از این رو، توقع داشتن که یادگیری و عملکرد موفق ما نیز در مورد همان رفتار، به پیامدهای مشابهی خواهد انجامید. مثال: داشتن این انتظار که وقتی بر مهارت های رانندگی تسلط یافتیم، در آزمایش رانندگی قبول شده و گواهینامه خواهیم گرفت.

تقویت خود و احساس کارآیی

خود عامل روانی نیست که علت های رفتار را تعیین کند؛ بلکه، خود یک رشته فرایندها و ساختارهای شناختی است که با تفکر و ادراک ارتباط دارند. دو جنبه مهم خود موارد زیر هستند:

  1. تقویت خود
  2. احساس کارایی

  – تقویت خود:

تقویت خود به اندازه تقویتی که دیگران اجرا می کنند، اهمیت دارد. ما خود را برای تحقق بخشیدن به معیارها و انتظاراتمان یا فراتر رفتن از آن ها، تقویت کرده و برای شکست خوردن در آن ها تنبیه می کنیم. تقویت خود گردان می تواند مادی باشد؛ مانند یک جفت کفش ژیمیناستیک یا اتوموبیل یا اینکه هیجانی باشد، مانند احساس غرور یا خشنودی به خاطر کاری که خوب انجام شده است.

تنبیه خود گردان می تواند به صورت شرم، احساس گناه، یا افسردگی به خاطر رفتار نکردن به شیوه ای که دوست داشتیم رفتار کنیم، ابراز شود.

    × انتظار بیشتر از خود

تقویت خود شبیه چیزی می باشد که نظریه پردازان دیگر، وجدان یا فراخود می نامند؛ ولی بندورا قبول نداشت که با آن ها یکی است. تقویت خود بیشتر رفتارهای ما را تنظیم می کند. رفتار گذشته ما می تواند معیاری برای ارزیابی رفتار حال و مشوقی برای عملکرد بهتر در آینده باشد. وقتی به سطح خاصی از پیشرفت می رسیم، شاید این معیار دیگر ما را به چالش نطلبد، بر انگیخته نکند، یا ارضا نکند؛ بنابراین معیار خود را بالا می بریم و انتظار بیشتری از خودمان داریم.

ناکامی در پیشرفت کردن، می تواند به پایین آوردن معیار به سطح واقع بینانه تر منجر شود. افرادی که معیارهای عملکرد غیر واقع بینانه تعیین می کنند ــ که از الگوهای بسیار با استعداد و موفق انتظارات رفتاری را آموخته اند ــ ممکن است با وجود شکست های مکرر، به تلاش خود برای تحقق بخشیدن به این انتظارات بیش از حد بالا، ادامه دهند.

آن ها از لحاظ هیجانی ممکن است خودشان را با احساس های بی ارزشی و افسردگی تنبیه کنند. این احساس های خود ساخته، می توانند به رفتارهای خود شکنی مانند سو مصرف الکل و دارو یا روی آوردن به دنیای خیالپردازی منجر شوند. ما معیارهای درونی اولیه خود را از رفتار الگوها، معمولا والدین و آموزگاران یاد می گیریم.

  – احساس کارایی:

احساس کارایی (self-efficacy) در نظام بندورا، به احساس های کفایت، شایستگی و قابلیت در کنار آمدن با زندگی اشاره دارد. افرادی که احساس کارآیی پایین دارند، احساس می کنند که درمانده هستند و نمی توانند رویدادهای زندگی خود را کنترل کنند. آن ها معتقدند که هرگونه تلاشی که می کنند بیهوده است.

افرادی که احساس کارآیی بالا دارند، معتقدند که می توانند به نحو موثری با وقایع و موقعیت ها برخورد کنند. چون آن ها انتظار دارند که در غلبه کردن بر موانع موفق شوند، در کارها استقامت به خرج می دهند و اغلب، در سطح بالا عمل می کنند. به توانایی های خود اطمینان بیشتری داشته و خود ناباوری ناچیزی دارند. احساس کارآیی، نیروی اعتقاد داشتن به این است که می توانید آنچه را که می خواهید انجام دهید، به سرانجام برسانید و به موفقیت برسید.

    × منابع اطلاعات درباره احساس کارآیی

قضاوت ما درباره احساس کارایی بر چهار منبع اطلاعاتی، استوار است:

  1. موفقیت عملکرد
  2. تجربیات جانشینی
  3. قانع سازی کلامی
  4. برانگیختگی فیزیولوژیکی و هیجانی
موفقیت عملکرد

تجربیات موفقیت آمیز قبلی، نشانه مستقیمی را از میزان تسلط و شایستگی ما در اختیار می گذارند. شکست های قبلی، احساس کارایی را پایین می آورند.

تجربیات جانشینی

دیدن کسانی که عملکرد موفقیت آمیزی دارند، احساس کارآیی را تقویت می کند؛ مخصوصا اگر افرادی را که مشاهده می کنیم، از نظر توانایی مشابه باشند. اگر آن ها می توانند آن را انجام دهند، پس من هم می توانم.

قانع سازی کلامی

یعنی یادآوری کردن به افراد که آن ها از توانایی انجام دادن هر کاری که بخواهند انجام دهند، برخوردارند، می تواند احساس کارآیی را بالا ببرد.

برانگیختگی فیزیولوژیکی و هیجانی

در صورتی که برانگیخته، عصبی یا دچار سر درد نباشیم، به احتمال بیشتری باور داریم که می توانیم مشکلی را با موفقیت حل کنیم. هر چه بیشتر احساس خونسردی کنیم، کارآیی ما بیشتر می شود. در حالی که هرچه سطح برانگیختگی فیزیولوژیکی و هیجانی ما بالاتر باشد، احساس کارآیی ما پایین تر است. هر چه بیشتر در موقعیت خاصی احساس ترس، اضطراب یا تنش کنیم، کمتر احساس می کنیم که قادر به مقابله کردن هستیم.

شرایط خاصی احساس کارآیی را افزایش می دهند

  • روبرو کردن افراد با تجربیات موفقیت آمیز، به وسیله ترتیب دادن هدف های دست یافتنی، موفقیت عملکرد را افزایش می دهد.
  • روبرو کردن افراد با الگوهای مناسبی که عملکرد موفقیت آمیز دارند، تجربیات موفقیت جانشینی را افزایش می دهد.
  • قانع سازی کلامی، افراد را ترغیب می کند باور کنند که توانایی عملکرد موفقیت آمیز را دارند.
  • تقویت کردن بر انگیختگی فیزیولوژیکی از طریق رژیم غذایی مناسب، کاهش استرس و برنامه های ورزشی، نیرو، بنیه و توانایی مقابله کردن را افزایش می دهد.

مراحل رشد سرمشق گیری و احساس کارآیی

  – کودکی:

در کودکی سرمشق گیری، به تقلید بلافاصله یا فوری محدود می شود. رفتاری که الگو برداری می شود باید در دامنه رشد حسی ــ حرکتی کودک باشد. حدود ۲ سالگی، فرایندهای توجه، یادداری و تولید را به قدر کافی پرورش داده اند که رفتار تقلید شده را مدتی بعد از مشاهده آن، نه بلافاصله پس از آن، نشان دهند. کودکان خردسال عمدتا با محرک های مادی مانند غذا یا محبت تقویت می شوند.

کودکان بزرگتر، تقویت کننده های مثبت مادی را با علایم تایید، از جانب الگوهای مهم و تقویت کننده های ناخوشایند را با علایم عدم تایید، تداعی می کنند. سرانجام این پاداش ها و تنبیه ها، خود گردان می شوند. احساس کارآیی به تدریج پرورش می یابد. والدین در حالت ایده آل، به فعالیت ها و تلاش های فرزندان در حال رشد خود برای ارتباط برقرار کردن، پاسخ می دهند و محیط تحریک کننده ای را فراهم می آورند که امکان رشد کردن و کاوش کردن را به کودک می دهد. این تجربیات اولیه کارآیی ساز، بر والدین تمرکز دارند.

    × مردان و زنان دارای احساس کارایی بالا

مردان دارای احساس کارآیی بالا، در دوران کودکی روابط صمیمانه ای با پدر خود داشته اند. مادر آن ها متوقع تر از پدرشان بوده و سطوح عملکرد و موفقیت بالاتری را انتظار داشته است. زنان دارای احساس کارآیی بالا، در دوران کودکی برای سطوح بالای موفقیت از جانب پدر تحت فشار قرار داشته اند.

وقتی دنیای کودک گسترش می یابد، اهمیت تاثیر والدین کاهش می یابد. بندورا نیز مانند آدلر، ترتیب تولد در خانواده را با اهمیت می داند. همشیرهای هم جنس بیشتر از همشیر های جنس مخالف، رقابت جو هستند.

  – نوجوانی:

کنار آمدن با درخواست ها و فشارهای جدید را در بر دارند که از آگاهی فزاینده درباره مسایل جنسی تا انتخاب دانشگاه و شغل گسترش دارند. موفقیت در این مرحله، معمولا به میزان احساس کارآیی پرورش یافته در سال های کودکی بستگی دارد.

  – بزرگسالی:

بندورا بزرگسالی را به دو دوره جوانی و میانسالی تقسیم کرد. دوره جوانی سازگاری هایی مانند ازدواج، پدر مادری و سعی در ترتیب دادن یک شغل را در بر دارد. احساس کارآیی بالا در این دوره برای موفقیت ضرورت دارد.

هنگامی که افراد مشاغل و زندگی خانوادگی و اجتماعی خود را ارزیابی مجدد می کنند، دوره میانسالی استرس زا می شود. باید مهارت های خود را ارزیابی مجدد کرده و امکانات تازه ای را برای تقویت کردن احساس کارآیی خویش پیدا کنیم.

  – پیری:

تحلیل رفتن توانایی های ذهنی و جسمی، بازنشستگی از کار فعال و کناره گیری از زندگی اجتماعی، دوره تازه ای از ارزیابی خود را می طلبد. پایین بودن احساس کارآیی، می تواند بر عملکرد جسمی و ذهنی به صورت نوعی پیشگویی معطوف به مقصود تاثیر بیشتری بگذارد.

برای مثال، کاهش اعتماد به نفس در مورد عملکرد جنسی می تواند به کاهش فعالیت جنسی منجر شود. از نظر بندورا، احساس کارآیی، عامل مهمی در تعیین کردن موفقیت یا شکست در طول عمر است.

تغییر رفتار

هدف بندورا، تغییر دادن رفتار های آموخته شده ای بود که جامعه نامطلوب یا نابهنجار می داند. بر جنبه های بیرونی رفتارهای نامناسب یا مخرب تمرکز دارد، با این باور که آن ها نیز مانند تمام رفتارهای دیگر، آموخته شده هستند.

ترس ها و فوبی ها

روشی به نام مشارکت هدایت شده (guided participation)، مشاهده کردن الگوی زنده و بعد مشارکت کردن با الگو را شامل می شود. برای مثال برای درمان کردن فوبی مار، آزمودنی ها از طریق پنجره مشاهده می بینند که الگوی زنده ای به مار دست می زند. آزمودنی ها همراه با الگو، وارد اتاق می شوند و دست زدن به مار را از نزدیک مشاهده می کنند. آزمودنی ها که دستکش پوشیده اند، در حالی که الگو سر و دم مار را نگه داشته است، وسط مار را لمس می کنند. سرانجام آن ها بدون دستکش مار را لمس می کنند.

در سرمشق گیری نا آشکار (Covert modeling) از آزمودنی ها در خواست می شود الگویی را تجسم کنند که با موقعیت ترسناک یا تهدید کننده ای مقابله می کند؛ آن ها واقعا الگویی را نمی بینند. از سر مشق گیری نا آشکار، برای درمان فوبی مار و بازداری های اجتماعی استفاده شده است. افراد فوبیک در این موقعیت ترس بر انگیز، به احساس کارآیی خود شک دارند. آزاد کردن افراد از این ترس ها، محیط آن ها را گسترش داده و احساس کارآیی آن ها را بالا می برد.

اضطراب

  • ترس از درمان پزشکی: برخی افراد به قدری از موقعیت های پزشکی می ترسند که ترس به آن ها اجازه نمی دهد در صدد درمان برآیند. فیلم سرمشق گیری در کاستن از اضطراب موثر است. کودکانی که فیلم بیمارستان را دیده بودند، در مقایسه با کودکان گروه گواه، بعد از بستری شدن، مشکلات رفتاری کمتری داشتند.
  • اضطراب آزمون: اضطراب آزمون در برخی دانشجویان به قدری شدید است که عملکرد آن ها در امتحان، دانش آن ها را از مطالبی که امتحان گرفته می شود، واقعا منعکس نمی کند.

مسایل اخلاقی در تغییر رفتار

مربیان، سیاستمداران و حتی روان شناسان، معتقدند که تغییر رفتار، از افراد بهره کشی می کند و آن ها را علیه اراده خودشان به بازی می گیرد و کنترل می کند. بندورا معتقد است که این اتهامات، گمراه کننده هستند. تغییر رفتار بدون آگاهی درمانجو روی نمی دهد.

سوال هایی درباره ماهیت انسان

موضع بندورا جبرگرایی دو سویه (reciprocal determinism) است. افراد نه اشای ناتوانی هستند که به وسیله نیروهای محیطی کنترل شوند و نه عوامل آزادی هستند که بتوانند به هرچه خواهند، تبدیل بشوند. او مفهوم تقابل سه عاملی (triadic reciprocality) را عنوان کرد که به موجب آن، سه عامل رفتار، فرایند های شناختی و متغییر های محیطی بر یکدیگر اثر می گذارند.

واکنش به محرک ها، مطابق با انتظارات آموخته شده ما، خود انگیخته هستند. ما تاثیرات بالقوه اعمالمان را مشاهده و تعبیر نموده و مشخص می کنیم چه رفتارهایی برای موقعیت خاصی مناسب هستند.

تقویت به طور خودکار رفتار را تغییر نمی دهد. اگر تقویت موجب تغییر می شود، معمولا به این دلیل است که فرد از آنچه تقویت می شود، آگاه است و دوباره انتظار همان تقویت را برای رفتار کردن به آن شیوه دارد.

در رابطه با موضوع طبیعت در برابر تربیت، بندورا اعلام می دارد که بیشتر رفتارها (به جز بازتاب ها) آموخته شده هستند و عوامل ژنتیکی نقش جزیی دارند. با این حال، او قبول دارد که عوامل ارثی مانند تیپ بدن، رسش جسمی و ظاهر، می توانند بر تقویت کننده هایی که افراد دریافت می کنند، مخصوصا در کودکی، تاثیر بگذارند.

در نظریه بندورا، تجربیات کودکی مهم هستند. یادگیری کودکی ممکن است از یادگیری در بزرگسالی با نفوذ تر باشد.

ارزیابی در نظریه بندورا

بندورا مانند اسکینر به جای متغییرهای برانگیزنده درونی، بر رفتار تمرکز دارد؛ اما بندورا بر خلاف اسکینر، عملکرد متغییرهای شناختی را نیز قبول دارد. روش های ارزیابی عبارت بودند از:

  • مشاهده مستقیم
  • پرسشنامه های خود سنجی
  • ارزیابی های فیزیولوژیکی

پژوهش درباره نظریه بندورا

بندورا طرفدار تحقیقات آزمایشگاهی کنترل شده، بر طبق روش های دقیق روان شناسی تجربی است.

احساس کارآیی

  • سن و تفاوت های جنسیت: احساس کارآیی با توجه به سن و جنسیت، تفاوت دارد.
  • نقش احساس کارآیی والدین: نوجوانانی که والدین آن ها، در احساس کارآیی مربوط به والدین نمره بالا گرفتند، در مقایسه با نوجوانانی که والدینشنان در احساس کارآیی مربوط به والدین نمره پایین گرفتند، خودشان نیز در احساس کارایی نمره بالا کسب کردند.
  • ظاهر جسمانی: ظاهر جسمانی بیشتر از میزان عزت نفس یا سلامتی بر احساس کنترل داشتن بر زندگی تاثیر دارد.
  • عملکرد تحصیلی: پژوهش بین احساس کارآیی و عملکرد تحصیلی، رابطه مثبت معنی داری را نشان می دهد.
  • انتخاب شغل و عملکرد شغلی: پژوهش نشان داده است که مردان، احساس کارایی خود را برای مشاغلی که به طور سنتی ((مردانه)) و همین طور ((زنانه)) محسوب می شوند، عالی می دانند. در مقابل زنان، احساس کارآیی خود را برای مشاغلی که به اصطلاح زنانه هستند، عالی می دانند.
  • سلامت جسمانی: احساس کارآیی بر چندین جنبه از سلامت جسمانی نیز تاثیر دارد.
  • سلامت ذهنی: کودکانی که خود را از نظر کارآیی اجتماعی و تحصیلی پایین ارزیابی کردند، بیشتر از کودکانی که خود را از نظر کارایی بالا ارزیابی کردند، دچار افسردگی شدند.
  • مقابله کردن با استرس: احساس کارایی بالا و احساس کنترل بر رویدادهای زندگی با توانایی مقابله کردن با استرس و به حداقل رساندن تاثیرات مضر آن بر عملکرد زیستی، رابطه مثبت دارند.

کارآیی جمعی

درست به همان صورتی که امکان دارد فرد احساس کارآیی را پرورش دهد، گروهی از افراد که با هم در کار مشترکی همکاری می کنند تا به هدف های مشترکی برسند نیز ممکن است کارآیی جمعی (collective efficacy) را پرورش دهند.

تاملاتی درباره نظریه بندورا

نظریه یادگیری اجتماعی، بر رفتار آشکار تمرکز دارد. منتقدان باور دارند که این تاکید، جنبه های بارز شخصیت انسان مانند انگیزش و هیجان را نادیده می گیرد. رویکرد یادگیری اجتماعی، چندین امتیاز دارد…

  • اول اینکه، در این رویکرد عینی و پذیرای روش های تحقیق ازمایشگاهی است که آن را با تاکید جاری در روان شناسی تجربی متناسب می سازد.
  • دوم اینکه، یادگیری مشاهده ای و تغییر رفتار، با جو کارکردی و عمل گرای روان شناسی آمریکا هماهنگ است.

 

منبع: نظریه های شخصیت/ دوان پی شولتز، سیدنی الن شولتز/ ترجمه یحیی سید محمدی/ نشر ویرایش

مرکز روانشناسی اکسیر شهرک غرب