نظریه پیمانه ای ذهن ، ایده ای است که می گوید ذهنِ انسان برخلافِ تصورِ رایج، یک سیستمِ کاملاً یکپارچه نیست؛ بلکه مجموعه ای است از بخش هایی مجزا و جدا از هم که با نامِ پیمانه شناخته می شوند و ارتباطِ بینِ این پیمانه ها با یکدیگر، با محدودیت هایی مواجه است؛ محدودیت هایی بیشتر از آن چیزی که در نگاهِ اول ممکن است به نظر آید. ایده ی ذهنِ پیمانه ای، نخستین بار در سالِ ۱۹۸۳ توسطِ جری فودور و تحتِ تاثیرِ ایده هایِ نوآم چامسکی مطرح شد و تاثیر بسیار ژرفی در علوم شناختی دورانِ معاصر داشته است.
ساختار ذهن
ذهنِ انسان از دستگاه هایِ شناختیِ مختلفی تشکیل شده است. بعضی از این دستگاه ها، وظیفه ی پردازشِ اطلاعاتِ بیرونی را برعهده دارند. مثلاً دستگاهِ بینایی یکی از این دستگاه ها است که با توجه به طولِ موج هایی که از محیطِ اطراف به آن رسیده، نقاشیِ رویِ دیوار را تشخیص می دهد و یا دستگاهِ شنوایی، دستگاهی دیگر است که با توجه به نوعِ نوسان هایِ هوایِ رسیده به گوش، صداها را تشخیص می دهد.
برخی دیگر از این دستگاه ها، در سطحی انتزاعی تر عمل می کنند. مثلاً دستگاهِ زبان، وظیفه ی این را برعهده دارد که صداهایی را که دستگاهِ شنوایی تشخیص داده، از لحاظِ گرامری و معنایی بررسی کند و در نهایت، معنایِ جمله ای را که به فرد گفته شده، از دلِ آن استخراج کند. برخی از این دستگاه هایِ شناختی، تشکیلِ یک پیمانه ی فودوری را می دهند و برخی از آن ها، تشکیلِ پیمانه ی فودوری نمی دهند.
ویژگی های پیمانه های ذهن
دستگاه هایی که تشکیل پیمانه می دهند، باید این نه ویژگی یا بیشترِ آن ها را داشته باشند:
– عایق داری:
یک دستگاهِ شناختی را در صورتی عایقدار می نامیم که در حینِ پردازشِ ورودی ها، نتواند به اطلاعاتی که بیرون از آن دستگاه ذخیره شده اند، دسترسی داشته باشد. تمامِ چیزی که در دسترسِ یک سیستمِ عایقدار است، از یک طرف اطلاعاتی است که ورودی ها دارند و از طرفِ دیگر، اطلاعاتی است که در درونِ خودِ آن سیستم (به عنوانِ مثال در داخلِ یک دیتابیسِ اختصاصی) ذخیره شده اند.
به عنوانِ مثال، فرایندِ ادراک را در نظر بگیرید که در طیِ آن از داده هایِ سنسوری و حسی به نتیجه هایِ ادراکی می رسیم. ادراک، یکی از پیمانه هایِ موجود در ذهن ما است. به عنوانِ شاهدی برایِ عایقداریِ آن، می توان به خطایِ دید اشاره کرد. حتی زمانی که صراحتاً می دانیم که خطایِ دید اتفاق افتاده است، باز هم نمی توانیم که از دیده شدنِ مجددِ آن خطا جلوگیری کنیم.
× خطایِ مولر ــ لایر
مثلاً در نمونه یِ معروفِ آن، خطایِ مولر ــ لایر که تصویرِ آن در زیر دیده می شود، طولِ خط ها با هم برابر است؛ اما ما به اشتباه یکی را بزرگتر از دیگری می بینیم. حتی اگر با خط کش خط ها را اندازه بگیریم و به دقت بدانیم که دو خط اندازه یِ یکسانی دارند، باز هم نمی توانیم بر خطایِ دید غلبه کنیم و همچنان با نگاه کردنِ به آن ها، خطِ بالایی را بزرگتر می بینیم. علت این است که پیمانه یِ ادراکی، در حینِ پردازشِ داده ها، به اطلاعاتی که خارج از این پیمانه است (مثلاً به داده هایِ حافظه) دسترسی ندارد و در نتیجه، همان نتیجه ای را که از ابتدا اندازه گیری می کرده اند، همچنان اندازه گیری می کنند.
– دسترسی ناپذیری:
یک سیستمِ شناختی را دسترسی ناپذیر می گوییم اگر، مرحله هایِ میانیِ پردازشِ آن، در اختیارِ آگاهی قرار نگیرد. به عبارتِ دیگر، ما تنها به “خروجی” و “ورودیِ” دستگاه آگاهی داشته باشیم، اما از اتفاق هایی که در این بین روی می دهد، خبردار نشویم. مثلاً در موردِ پیمانه یِ زبانی، زمانی که یک جمله را می شنویم، محاسبه هایِ مختلفی (آکوستیکی، گرامری، واژه شناختی و…) رویِ آن جمله اتفاق می افتد، اما ما تنها از مرحله یِ نهاییِ محاسبه که معنایِ جمله است خبردار می شویم و نه بیشتر.
هر چند برایِ فهمیدنِ معنایِ جمله، بررسیِ ساختارِ گرامریِ آن جمله ضروری است و به عبارتی ما گرامرِ جمله را نیز تحلیل کرده ایم تا معنایِ آن را بفهمیم؛ اما در نهایت چیزی که مستقیماً درک می کنیم، معنایِ جمله است و تا زمانی که از ما خواسته نشود و به آن فکر نکنیم، از گرامر آگاهی نمی یابیم.
– اجباری بودن:
اجباری بودن درباره یِ سیستم هایِ شناختی به این معنا است که این سیستم ها، به صورتِ غیرارادی (automatic) شروع به کار می کنند و چه بخواهید و چه نه، تا زمانی که نتیجه یِ نهایی حاصل شود، به محاسبه ادامه می دهند. به عنوانِ مثال، اگر کسی در اطرافِ شما در حالِ حرف زدن باشد، هر چه قدر هم که تلاش کنید، باز هم نمی توانید گفته هایِ او را به صورتِ “آواهایِ صرفاً صوتی” بشنوید، بلکه حتماً آن ها را به صورتِ “جمله هایِ زبانی” می شنوید. (پیمانه یِ زبانی)
– سرعت:
سرعت احتمالاً کم اهمیت ترین ویژگیِ پیمانه ها است؛ اما در عمل، بیشتر فعالیت هایی که پیمانه هایِ ذهن انجام می دهند، در سرعتِ بسیار بالا صورت می گیرد. برایِ آنکه عملکرد یک پیمانه سریع باشد، باید زمانِ محاسبه یِ آن، کمتر از ۰٫۵ ثانیه به طول بینجامد.
– کم عمقی:
محاسبه ها عمومی و برایِ سیستم کم هزینه باشند.
– انزواجویی:
انزواجوییِ یک دستگاهِ شناختی، به این معنا است که آن دستگاه ممکن است که آسیب ببیند یا کاملاً ناتوان شود، بدونِ آن که به عملکردِ دیگر دستگاه هایِ شناختی آسیبی وارد شود.
– موضعی بودن:
یا به عبارتِ دقیق تر، تقسیم بندی وظایف مغز، ویژگیِ کاملاً مرتبطی است که بیان می کند هر پیمانه ی شناختی، به بخشِ خاصی از مغز مرتبط است و یا هر بخش از مغز، وظیفه ی رسیدگی به یک مسئولیتِ خاص و یک پیمانه ی خاص را دارد.
– محدودیتِ دامنه:
ویژگیِ هشتم پیمانه هایِ فودوری، محدودیت در دامنه است؛ به این معنا که ورودی هایی که یک دستگاهِ شناختیِ ماژولار می گیرد، ورودی هایی محدود هستند و این سیستم تنها قادر به پردازشِ دسته ای مشخص از اطلاعات است. مثلاً ماژولِ بینایی، تنها به داده هایِ نوری و ماژولِ شنوایی تنها به داده هایِ آکوستیکی و صوتی می پردازد. حتی تخصصی تر از این، ماژولِ بینایی خود به بخش هایی چون بخشِ تشخیصِ رنگ، بخشِ تشخیصِ شکلِ فضایی، بخشِ تشخیصِ جمله، بخشِ تشخیصِ چهره و… تقسیم می شود.
– درونی بودن:
درونی بودن، آخرین ویژگیِ ماژول ها در طبقه بندیِ فودور است. شاید بهتر باشد که درونی بودن را با یک مثال، معرفی کنیم. تمامِ کودکان در تمامِ دنیا، صرف نظر از نوعِ آموزش و نوعِ فرهنگِ جامعه، روندِ خاصی را در یادگیریِ زبان طی می کنند:
- در ۱۲ ماهگی، نخستین واژه هایِ تکی را به زبان می آورند
- ۱۸ ماهگی، صحبت کردنِ تلگرافی
- در ۲۴ ماهگی، گرامرهایِ پیچیده را می آموزند
به عبارتی، ماژولِ زبان، صرفِ نظر از نوعِ آموزش و توسطِ استعدادِ درونیِ خودِ سیستم معین می شود. محیط، تنها می تواند به بارور شدن یا نشدنِ این استعداد کمک کند نه بیشتر.
ثبت ديدگاه