سندرم قلب شکسته
“او به خاطره قلب شکسته، جان خود را از دست داد.” آیا این واقعا امکان پذیر است؟ آیا سندرم قلب شکسته داریم؟ بسیاری از ما چیزی که به آن قلب شکسته می گویند را به احتمال زیاد تجربه خواهیم کرد، اما آیا واقعا می توانید از یک رویداد عاطفی استرس زا مانند مرگ یکی از عزیزان بمیرید؟ ظاهرا این امکان پذیر است. در واقع، سندرم قلب شکسته یک وضعیت پزشکی به رسمیت شناخته شده است که همچنین به عنوان کاردیومیوپاتی ناشی از استرس شناخته می شود.
این وضعیت ابتدا در ژاپن شناسایی شد که در آنجا به عنوان سندرم تاکوستوبو (Takotsubo) شناخته شده است و به افرادی که هیچ بیماری و یا مشکل قلبی ندارند حمله می کند. این امر می تواند ناشی از هر واقعه عاطفی یا استرس زا باشد و تنها محدود به مرگ و از دست دادن عزیزان نیست. این وقایع می تواند شامل: طلاق، از دست دادن ناگهانی شغل و دیگر تحولات بزرگ زندگی باشد. به عنوان مثال بسیاری معتقدند که دبی رینولدز بازیگر، در اثر سندرم قلب شکسته، پس از مرگ دختر عزیزش کری فیشر، جان خود را از دست داد. اما، خوشبختانه، سندرم قلب شکسته معمولا کشنده نیست.
علائم سندرم قلب شکسته
علائم و نشانه های سندرم قلب شکسته، شبیه به کسانی است که دچارحمله قلبی شده اند، اما به دلیل انسداد عروق ایجاد نمی شود. در عوض، به نظر می رسد که این وضعیت ناشی از افزایش هورمون استرس، از جمله آدرنالین و کورتیزول است که عروق خونی را تنگ کرده و به طور موقت جریان خون را به قلب محدود می کنند. این وضعیت نیز می تواند منجر به ضربان قلب نامنظم و در موارد نادر، مرگ ناگهانی شود.
تحقیقات بیشتر نشان می دهد که یک مولفه ژنتیکی برای اکثریت، ونه همه، اختلالات مغزی وجود دارد. دانشمندان بر این باورند که محیط و ژن ها هر دو در توسعه این بیماری ها نقش دارند. به همین ترتیب، از طریق استفاده از توالی ژنومی، محققان عوامل خطر ژنتیکی را که با سندرم قلب شکسته ارتباط دارند را شناسایی کرده اند. آنها همچنین برای شناسایی این ژن ها از دوربین های فوق العاده با وضوح بالا و ابر رایانه ها استفاده کرده اند.
مغز، قلب و ژن های ما، هر کدام به احتمال زیاد نقش مهمی در ایجاد سندرم قلب شکسته دارند. در حالی که ما نمی توانیم وقوع رویدادهای شدید را در زندگی مان کنترل کنیم، می توانیم بر آنچه که ما می توانیم کنترل کنیم، کار می کنیم. درمان رفتاری شناختی (CBT) و تکنیک های مدیریت استرس می تواند در برخورد با تمام چالش های زندگی بسیار مفید باشد.
مقاله مرتبط: رابطه ازدواج و بیماری قلبی
مقاله مرتبط: خشم منجر به مشکلات قلبی می شود!
چه کسانی مبتلا به سندرم قلب شکسته می شوند؟
به نظر می آید این وضعیت بیشتر بر زمان ۶۵ تا ۷۰ سال اثر می گذارد با این همه با بیشتر شناخته شدن این بیماری به نظر می آید موارد ابتلا در دیگر گروه های سنی نیز افزایش پیدا می کنند. هنوز مشخص نیست چرا زنان بیشتر از مردان در برابر این سندروم آسیب پذیرند یا چرا برخی از افراد در شرایط استرس زا به این وضعیت دچار می شوند و گروهی دیگر در برابر آن مقاومند. شاید به این دلیل باشد که گروهی از انسان ها در برابر استرس مقاومت روانی کمتری دارند. همچنین ممکن است بدن برخی از افراد در برابر ترشح ناگهانی حجم زیادی از هورمون استرس مقاوم نباشد.
مراحل سندرم قلب شکسته
اگر فرد این چهار مرحله را پشت سر بگذارد، می تواند زندگی عادی را باز یابد و سلامتش را دوباره به دست آورد.
مرحله اول: فرورفتن
در اولین مرحله سندرم قلب شکسته فرد احساس میکند در فضا رها شده است و نا امیدانه تلاش میکند خود را نجات دهد، او احساس سقوط میکند و نکته اساسی در این مرحله این است که فرد دل شکسته کنترل خود را از دست میدهد و سعی میکند فرد از دست رفته را برای مدتی هم که شده در تصوراتش زنده نگه دارد.
در این مرحله افکار و خاطرات عشق از دست رفته همه اوقات او را اشغال میکند، خاطره جدایی، مرگ محبوب یا خاطره خیانت او تمام فضای زندگی او را در بر میگیرد. اغلب مصرف داروهای آرامبخش و خوابآور در این مرحله بشدت افزایش مییابد و فرد یا چیزی نمیخورد یا شروع به پرخوری میکند. در واقع همه تلاش فرد این است که از قلب زخم خورده خود محافظت کند، اما جالب این است که بر خلاف تلاشهایش بیش از پیش سقوط می کند و غرق در مشکلات می شود.
مرحله دوم: به زیر رفتن
در این مرحله فرد خود را کاملا شکست خورده و آسیب دیده احساس می کند و فرد آنقدر افسرده می شود که هیچ کاری نمی تواند انجام دهد، مقاومت خود را از دست می دهد و ممکن است رفتارهای پرخطری همچون سیگار کشیدن و مصرف مواد مخدر را در پیش گیرد. در این مرحله است که فرد کاملا ناامید است و هیچ گونه قدرت انتخابی ندارد. اتفاقی که افتاده نه تنها در او احساس درد بلکه احساس تهی شدن و پوچی را هم به وجود می آورد. این مرحله از سندرم قلب شکسته بسیار خطرناک است، زیرا فرد اصطلاحا از هم می پاشد، ممکن است مثلا در محل کار خود با دیگران مشکل پیدا کند و حتی از شغل خود نیز اخراج شود.
مرحله سوم : به درون رفتن
در این مرحله فرد به قضاوتی جدید می رسد و طرف مقابل را به خاطر رنجی که بر او وارد شده است، مقصر میداند و دائم از او انتقاد میکند و او را به خاطر عذابی که می کشد، گناهکار می پندارد. وی در این مرحله دیگر کمتر احساس گناه می کند، در حقیقت فرد دوباره متوجه خود می شود و به روح و روانش توجه بیشتری می کند و به نوعی در خود فرو می رود. به نظر می رسد که چیزی در درون فرد شروع به صحبت کردن، احساس کردن، درک کردن و خیال پردازی می کند و رویاهای فرد همراه با امید، تغییر، حمایت و انتظار است. در این مرحله او سوگوار است و اشکهایش آزاد و بیمحابا فرو می ریزد. همچنین در این مرحله خود را به خاطر آن چه هست ملامت میکند و در عین حال می بخشد.
مرحله چهارم: بیرون آمدن
فرد در این مرحله بتدریج از خود بیرون می آید و دوباره متوجه جهان اطراف می شود و به این نتیجه می رسد که باید کاری کند و دوباره شروع کند. این مرحله توجه را از کل زندگی و مشکل حال وی منحرف کرده و به برنامه ریزی برای آینده معطوف می کند. مسائل زندگی اش را بازنگری می کند و به حل مشکلات فعلی و مسائل آینده فکر کرده و به زندگی بر می گردد.
ثبت ديدگاه