پایداری ازدواج
پایداری ازدواج چگونه میسر است؟ ازدواج طبیعتی چند وجهی دارد. ما ازدواج را تعهد قانونی دو فرد (زن و مرد) برای مشارکت در صمیمیت عاطفی و جسمانی، انجام کارهای گوناگون و منابع مالی میدانیم. عوامل دخیل در شکست ازدواج توضیح نمیدهند که چگونه برخی از زوجها در زندگی مشترکشان موفقند و برخی دیگر خیر. اگر چه تحقیقات بیشتری برای پاسخ به سؤال لازم است، اما از مطالعاتی که تاکنون انجام شده است، یک سری از عوامل موثر در موفقیت یا عدم موفقیت ازدواج، مشخص شدهاند.
مقاله مرتبط: انواع روابط طولانی مدت و قوی
مقاله مرتبط: ازدواج سالم با مهارتهای برقراری ارتباط مؤثر
عوامل موثر در پایداری ازدواج
ارتباط کارآمد
دکتر گاتمن مینویسد: “بقای ازدواج ناشی از توانایی زوج در حل تعارضاتی است که در هر رابطهای اجتناب ناپذیر است.” تیم دکتر گاتمن، لحظه به لحظهی ارتباطهای زوجین را بررسی کردند، آنها تظاهرات چهره، ژستها و بیقراری زوجها را در هنگام ارتباط تعقیب کرده و حتی تنفس و ریتم قلبی آنها را ثبت کردند. بر خلاف باور عمومی، گاتمن به این نتیجه رسید که موفقیت ازدواج احتمالاً بیش از آنکه به سازگاری زوج با یکدیگر مرتبط باشد، وابسته به چگونگی ارتباط آنها در برخورد با مسایل گوناگون است.
گاتمن دریافت که زوج ها سه شیوه کلی ارتباطی دارند:
- زوجهای همراه. آنها اغلب در آرامش روی مشکلات خود کار میکنند و به رضایتی بالغانه میرسند.
- زوجهای دوری گزین. آنها بر عدم توافق خود موافقت میکنند و به ندرت اختلافهای خود را نمایان میسازند.
- زوجهای دمدمی. روابط آنها پرسروصداست. شادیها و مناقشات روزمره جلوه زندگی این زوجهاست.
به گفته گاتمن: “قبلاً، بسیاری از روانشناسان زوجهای دوری گزین و دمدمی را پاتولوژیک قلمداد میکردند، اما تحقیقات انجام شده نشان داد که هر سه گروه زوجها به یک نسبت پایدار بوده و از شانس موفقیت یکسانی برخوردارند.”
آنچه به نظر گاتمن تعیین کننده است، نه نوع ارتباط، بلکه نسبت تعاملات مثبت به تعاملات منفی است. بدین ترتیب زوجهای دوری گزین که از تعاملات منفی پرهیز میکنند و زوجهای “دمدمی” که روابط مثبت هیجانی غنی دارند، به خوبی میتوانند نسبت این تعادل را برقرار سازند. آنچه اهمیت دارد، این است که آیا لحظات خوب، بالغانه، عشق، طنز، حمایت، محبت، سخاوت، بر لحظات بد، شکایت، عیب جویی، بیزاری، تحقیر، حالت تدافعی و سردی پیش میگیرند یا نه. در تحقیق گاتمن، نسبت لحظات خوب به لحظات بد در خانوادههای موفق، حداقل ۵ به ۱ بود. لحظات خوب میتوانند بسیار ساده باشند، مانند در آغوش گرفتن، یک لبخند، یا قدم زدن در پارک.
برعکس برخی رفتارهای منفی خاص میتواند مانع ایجاد و تداوم رابطه شوند و به رابطه آسیب بزنند. او این رفتارها را “چهار مسیر تباهی” نامید. که به ترتیب شدت عبارتند از: عیب جویی ، تحقیر ، حالت تدافعی و دیوار سنگی. زنان بیشتر از عیب جویی و مردان بیشتر از دیوار سنگی استفاده میکنند. آنچه این چهار رفتار را ویرانگر میسازد، صرفاً ناخشنودی نیست که ایجاد میکنند بلکه آنها شکلگیری و تداوم رابطه را مختل میسازند. آنها چرخههایی از نزاعها و خصومت های پایان ناپذیر را شکل میدهند که درصورت عدم آگاهی شخص به این پدیدهها، خروج از آنها بسیار سخت خواهد بود.
تحقیقات گاتمن تنها به موارد اختلاف و درگیری در زوجها منحصر نمیشود و او به استراتژیهای مؤثر در تقویت ازدواج نیز توجه دارد.
محققین و آموزشگران روز به روز بیشتر به اهمیت شیوه ارتباط مؤثر بعنوان مشخصه کلیدی موفقیت ازدواج اشاره میکنند.
تقسیم عادلانه کارهای خانه
رنل بیان میکند که زوج های خوشبخت آنهایی هستند که همسرانشان در کارهای خانه با آنها شریکند، به این مسئله باور دارند و برای آن ارزش قایلند. در میان زوجهای شاغل، عدم مشارکت در کارهای خانه اغلب به تعارضات زناشویی منجر میشود. این مشاهدات توسط سایر مطالعات نیز تایید شده است.
در حالیکه برخی محققین نتیجه گرفتهاند: “به نظر میرسد تقسیم عادلانه کارهای خانه و مراقبت از کودکان رضایت زناشویی را، حداقل در کوتاه مدت، افزایش میدهد.آماتو در نتیجهگیری احتیاط میکند زیرا شواهد محکمی، دال بر اینکه، تقسیم برابر کارهای خانه پایداری ازدواج را نیز افزایش میدهد، وجود ندارد.
انتظارات واقعی از ازدواج
ولکوه محقق استرالیایی در بررسی خود دریافت که انتظارات واقعی و متجانس زوج از ازدواج عامل مهمی در تعیین آینده ازدواج است. در تحقیق وی بسیاری از افراد مطلقه انتظارات غیرواقعی از ازدواجشان داشتهاند. برای مثال امیدوار بودهاند که ازدواج، احساس تنهایی و مشکلات روانشناختی آنها را حل کند. همچنین، براساس شواهد موجود، هرگاه زوجها به رابطه خود به عنوان امری که نیازمند کاری مستمر و متعهدانه است، نگاه میکنند در ازدواج خود موفقیت کسب میکنند.
والرستین در کتاب خود، “ازدواج خوب” مینویسد:
“وقتیکه من ازدواج زوجهای خوشبخت را با هزاران مورد طلاق که در بیست و پنج سال گذشته دیدهام، مقایسه میکنم، برایم روشن میشود که این مردان و زنان پایههای مستحکمی برای رابطه خود آفریدهاند و همچنان بطور مشترک به ساخت آن اهتمام دارند. بسیاری از زوجهایی که سرانجام طلاق گرفتهاند، چنین زیر بنایی را شکل ندادهاند و درک نکردهاند که رابطه آنها نیاز دارد در طول زمان تقویت شود. بسیاری از ازدواجها تنها به این دلیل فرو میپاشند که بدنه آنها ضعیفتر از آن بوده است که در مقابل دگرگونیهای زندگی پایداری کند. زوجهای خوشبخت ازدواج خود را پیوسته از نو شکل میدهند و حتی در دوره سالمندی، وجود دیگری را تضمین شده نمیدانند. بسیاری از زوجهایی که طلاق گرفتهاند، درک نکردهاند که ازدواج تنها بواسطه برپایی یک جشن، در هستی جاری نمیشود. نه قانون و نه جشنهای مذهبی، انسانها از طریق زندگیشان ازدواج را میسازند.”
در دهههای اخیر آموزشگران زندگی خانواده تقریباً همگی مبحث “انتظار از ازدواج” را در برنامههای خود گنجاندهاند.
داشتن فرزند
تولد یک فرزند اغلب بر پیوند زناشویی فشار میآورد. اخیراً تحقیقات قابل توجهی به نقش تولد فرزند و تحول زوج به والدین پرداختهاند. یک سری از مطالعات نشان دادهاند که تولد فرزند و والد شدن از رضایت زناشویی میکاهد و یا تعارضات زناشویی را افزایش میدهد.
در سالهای اخیر با وجود افزایش مشارکت پدران در خانواده، پس از تولد فرزند، همچنان موانع چندی در این راه وجود دارد. تغییر این نگرش که بچهداری کار زنان است، بسیار دشوار است. مردها انتظار دارند که همسرانشان از ابتدا کفایت لازم را برای بچهداری داشته باشند و هر چه مردها بیشتر سعی میکنند که نقش فعال در مراقبت فرزندانشان ایفا کنند، بازخوردهای منفی یا چند پهلویی بیشتری از والدین خود میگیرند.
کوانز چند حوزه تعارض را در هنگام تولد فرزند اول تشخیص داد:
- اول، زن و شوهر هر دو تغییرات منفی در رابطه جنسی میان خود گزارش میکنند، تقریباً در تمامی زوجها، دفعات عشق ورزی در ماههای اول تولد نوزاد کاهش مییابد.
- دوم، زنان و مردان گزارش میکنند که تقسیم کارهای خانه، همچون دو سال اول زندگی، باعث بروز تعارض در خانواده میشود.
- سوم، ایجاد تعادل میان کار و خانواده پس از تولد فرزند از مسایل اساسی است که زوجها پس از فراغت نسبی از امور نوزاد با آن مواجه میشوند. کار دیگری که والدین باید انجام دهند، چه زن شاغل باشد یا خانهدار، این است که مراقبی مطمئن و قابل دسترس برای کودک در زمانهای غیبت خود بیابند. پژوهشها همچنین به تغییر نقش پدرها در طول زمان اشاره دارند و اینکه آنها برای ایفای نقشهای تازه به کسب مهارت و حمایت نیاز دارند.
در حالیکه در این تحقیقات چنین مینماید که تولد فرزند به ازدواج فشار میآورد، سایر پژوهشها نشان دادهاند: “این بچه نداشتن است که با افزایش شانس طلاق همراه است.” تحقیقات نشان دادهاند که تولد اولین فرزند شانس طلاق را در سال اول تولد به طور چشم گیری کاهش میدهد. اما پس از تولد نوزاد، آمار طلاق به صورت صعودی افزایش مییابد. ولی این افزایش تدریجی است و آمار طلاق دو سال پس از تولد اولین فرزند، همچنان از میزان معمولی مورد انتظار بسیار پایینتر است. همچنین آمار نشان میدهد که تولد فرزند پس از ازدواج مجدد نیز آمار جدایی را کاهش میدهد.
والت و شاگردانش نتیجه گرفتهاند: “این نتایج، شواهد محکمی را فراهم میآورد که بچهها پایداری ازدواج را افزایش میدهند.”
لارسون و شاگردانش عنوان میکنند:
“یکی از جالبترین و مشوشکنندهترین یافتهها از تحقیقات مورگان لی و کندران به دست آمده است، این محققین دریافتند که شانس جدایی والدین فرزندان پسر کمتر از شانس جدایی والدین فرزندان دختر است. آنها این یافتهها را به درگیر شدن بیشتر پدرها با امور پسرانشان نسبت دادهاند. این فرض با شواهد دیگری تایید میشود که نشان میدهند هر چه درگیری پدرها در امور مراقبتی فرزندانشان افزایش مییابد، شانس طلاق کمتر میشود.”
طول زمان ازدواج
این یک واقعیت ثابت است که هر چه زمان بیشتری از ازدواج سپری میشود، شانس جدایی زوجها از یکدیگر کمتر میشود. در استرالیا نیمی از طلاق ها در هشت سال اول زندگی رخ میدهند. البته به این معنی نیست که خطر جدایی، زوجهایی را که مدت طولانی از ازدواجشان گذشته است تهدید نمیکند، تنها شانس آن در مجموع کاهش مییابد.
برخی مطالعات به نقش عناصر کلیدی دوستی، تعهد، توافق و طنز در پایداری ازدواج توجه کردهاند. در یک بررسی که اخیراً انجام شده است، عناصر صمیمیت، تعهد ارتباط، همراهی و دیدگاههای مذهبی به طور شایع در زوجهای با بیش از سی سال زندگی مشترک تشخیص داده شد. محققین دریافتند این زوجها در صحبتهایشان توضیح میدهند که چگونه نزدیکی میان دو فرد به درون روابطشان نفوذ میکند و ابعاد هیجانی، جسمانی و روحانی به خود میگیرد، نزدیکی آنها به شکل مشارکت در علایق، فعالیتها، افکار، احساسات، ارزشها، تفریحات و دردهایشان بروز میکند. این زوجها مشخصاً با این انتظار وارد زندگی مشترک شده بودند که ازدواجشان پایدار میماند و به ازدواج به شکل یک رابطه پایدار مینگریستند که به صرف بروز برخی مسایل و مشکلات فرو نمیریزد. بسیاری از مصاحبه شوندگان دورههای سخت زندگی مشترکشان را “فرصت هایی برای تعالی” بیان میکردند. بسیاری از آنها چنین توصیف میکردند: “گویی قرار بود بر صخرههای سخت فایق آییم”. برای این افراد طلاق یک فرصت نبود. مهارتهای مثبت ارتباطی، شامل در میان گذاشتن افکار و احساسات، توضیح مسایل به یکدیگر و گوش دادن با احترام به نظرات دیگری، اغلب حضور داشت و نیز درجه بالایی از توافق بر نقاط قوت رابطهشان داشتند. به علاوه محققین دریافتند که ایمان مذهبی مشترک جلوه بارز زندگی بسیاری از این زوجها بود.
اخیراً دکتر اسکات استنلی از دانشگاه دنور و یکی از طراحان برنامه PREP عنوان کرده است: “تحقیقات جدید به طور روزافزونی به ارزشهای قدیمی اشاره میکنند. وقتی شما به آنچه که امروز محققین به سوی آن کشانده میشوند، نگاه میکنید، میتوانید بگویید که آنها چیزی را که در طول سالها آنقدر به قلب زوجها نزدیک بوده است، مجدداً کشف میکنند. تعهد، گذشت، پذیرش، دوستی و مانند آن. البته یافتن این عناصر در تحقیقات اخیر به این معنی نیست که آنها جدیدند، بلکه روز به روز نگاه این حوزه از دانش بیشتر به سمت آنها میچرخد و هر چه محققین بیشتر به آنها توجه کنند، بیشتر درک میکنیم که این عناصر، مانند احترام، اعتماد و تعهد همیشه حضور داشتهاند. و گنجینهای از ازدواجهای شکوهمند را فراهم ساختهاند.”
تعهد مذهبی
“افرادی که در خانوادههای مذهبی رشد یافتهاند در مجموع ازدواجهای پایدارتری دارند.” از یافتههای تحقیقات اخیر چنین بر میآید که اعمال مذهبی، حتی وقتی معیارهای سنجش سادهای مانند دفعات حضور در مکانهای مذهبی بکار میرود، نسبت معکوس با شانس جدایی و طلاق دارد. نتایج یک بررسی در آمریکا نشان داد بروز طلاق در افرادی که در طی سال یک بار یا کمتر در کلیسا حضور مییابند در پنج سال اول زندگی ۱۷% است. این رقم در افرادی که ماهیانه حداقل یک بار در کلیسا حضور مییابند به ۷% کاهش مییابد. در این بررسی دریافتند که پس از ده سال، آمار جدایی گروهی که به کلیسا نمیروند به ۳۲% میرسد ولی این ارقام در گروه دیگر که به طور منظم در مراسم شرکت میکنند تنها ۱۰% است. و نیز از نتایج تحقیقات چنین به نظر رسید که تعهدات مذهبی نقش مهمتری نسبت به تمایلات مذهبی ایفا میکنند.
شواهد زیادی وجود دارد مبنی بر این که افراد با تعهد قوی مذهبی نظرات شدیداً مخالفی برعلیه طلاق دارند. پژوهشی که اخیراً انجام شده است نشان میدهد زندگی مشترک بدون ازدواج در میان افرادی که تعهدات مذهبی ضعیفی دارند، بیشتر دیده میشود و جوانانی که تعهد مذهبی آنها قویتر است کمتر به زندگی مشترک بدون ازدواج روی میآورند. این جوانان بشدت تحت تأثیر اعتقادات مذهبی والدینشان قرار دارند و این نشاندهنده اثرات بین نسلی اعتقادات مذهبی است.
ثبت ديدگاه