تا به حال حتما شنیده‌ اید که بسیاری از مردم، به علت ترس از انگ بیماری روانی یا به اصطلاح «جنون»، از رفتن و رجوع‌ به روان‌ شناسان و روان‌ پزشکان سر باز زده‌ اند که باعث صدمات غیرقابل جبرانی از نظر روانی، اجتماعی و حتی جسمی شده‌ اند. در این مقاله از اکسیر قصد داریم به فرهنگ سازی در زمینه برخورد با مشکلات روانی بپردازیم…

فرهنگ سازی

در جامعه، اخیرا این فرهنگ در حال نهادینه‌ شدن است که مردم همان‌ طور که برای ناراحتی‌ های جسمی خود از قبیل قلب، کلیه، دستگاه گوارش و… به متخصصان رجوع می‌ کنند، برای ناراحتی‌ ها و مشکلات روانی نیز از روان‌ پزشکان و روان‌ شناسان کمک بگیرند.

تفاوت روان پزشک و روان شناس

متاسفانه آن چیزی که برای افراد از هم قابل تمییز و تشخیص نیست، تفاوت بین روان‌ پزشک و روان‌ شناس است. باید بدانید که روان‌ پزشکی، از تخصص‌ های پزشکی است که فرد بعد از اتمام دوره پزشکی عمومی، به دوره تخصصی در زمینه بیماری‌ های اعصاب و روان می‌ پردازد و به اخذ تخصص روان‌ پزشکی نایل می‌ شود.

این رشته، به بررسی مسایل رفتاری، هیجانی و پیشگیری درمان اختلالات روانی فرد می‌ پردازد که از روش‌ های دارویی، غیردارویی (رفتاردرمانی و انواع روان‌ درمانی) و الکتروشوک استفاده می‌ شود.

تاریخچه روان پزشکی و روان درمانی

در ایران، تاریخ روان‌ پزشکی، قدمتی همچون طب دارد؛ تا آنجا که زکریای رازی و ابن‌ سینا در آثارشان به اختلالات روانی مانند سایکوز (بیماری‌ های شدید روانی)، مانیا (شیدایی) اشاراتی داشته‌ اند.

اما روان‌ شناسی، شاخه علمی از علوم انسانی است که به مطالعه رفتار انسان می‌ پردازد که عمر آن نسبتا کوتاه است و حدود یک قرن است که به این رشته توجه ویژه‌ ای کرده‌ اند و معمولا روان‌ شناسان به درمان اختلالات رفتاری و روانی می‌ پردازند که فرد از آن آگاه است و به دنبال درمان و مشاوره می‌ گردد.

بهترین روش

بهترین روش که در اکثر جوامع دیده می‌ شود، این است که یک تیم متشکل از روان‌ پزشک و روان‌ شناس در کنار یکدیگر، مشغول فعالیت باشند و افراد برای تشخیص و درمان برحسب نیازهایشان، از این تیم کمک گیرند.

گفت و گوی هرایر دانلیان با افشین یداللهی

در زمینه آشنایی مردم با روان‌ پزشک و پاسخگویی به سوالات و اعتراضاتی که برای برخی از مراجعه‌ کنندگان در این‌ باره پیش می‌ آید، هرایر دانلیان، کارشناس ارشد بالینی و مشاور روان‌ درمانی با دکتر افشین یداللهی روان‌ پزشک، گفت‌وگویی انجام داده‌ اند که در زیر می‌ خوانید…

فرهنگ سازی در زمینه برخورد با مشکلات روانی

– خصوصیات یک روان‌ پزشک خوب و ایده‌ آل از نظر شما چیست؟

در درجه اول، روان‌ پزشک بهتر است از روی علاقه‌ اش، این رشته را انتخاب کرده باشد. چون روان‌ پزشک با بسیاری از جنبه‌ های بیمار سروکار دارد؛ به‌ خصوص روان‌ فرد، نباید بین خود و مراجعه‌‌کننده‌ اش، رابطه عاطفی و به شدت صمیمی ایجاد کند؛ بلکه باید رابطه از نوع همدلی باشد.

گوش شنوا نیز از دیگر خصوصیات برجسته یک روان‌ پزشک خوب است و شنوندگی باید فعال باشد و در هنگام صحبت مراجعه‌ کننده، واکنش‌ های متناسب را با آن نشان دهد، علاوه بر آن، روان‌ پزشک باید طیف‌ های فرهنگی جامعه خود را بشناسد. مخصوصا در ایران که ما شاهد قسم‌ های گوناگون فرهنگی هستیم.

اینکه بداند فرد مراجعه‌ کننده‌ اش از چه نوع خانواده، با چه نوع سنن و فرهنگ است و بداند چه نوع سوالاتی را در جلسه اول، با توجه به شناخت از فرهنگ فرد، بپرسد. مخصوصا در جامعه ما که متاسفانه برخی مردم در ابتدا، آمادگی رو به‌ رو شدن با روان‌ پزشکان را ندارند و روان‌ پزشک باید بداند بسته به مشکل فرد، چه نوع برخوردی را انتخاب کند.

در واقع می‌ توان گفت نوع برخوردها با افراد روان‌ پریش، افسرده، مضطرب و… متفاوت است و اینکه روان‌ پزشک به تحقیقات و دستاوردهای جدید آشنا باشد.

رازدار بودن، از دیگر خصوصیات روان‌ پزشک خوب است که مراجعه‌ کننده باید بتواند به دکترش اطمینان پیدا کند…

– آیا اطلاق عنوان «بیمار» به فردی که مراجعه می‌ کند، مشکلی در روند درمان پیش نمی‌ آورد؟ آیا این عنوان نمی‌ تواند تداعی‌ گر مساله‌ ای جدی برای فرد باشد؟

متاسفانه مردم نسبت به کلمه «بیمار» بدبین هستند و فکر می‌ کنند منظور از بیمار روانی یعنی جنون. مثلا ممکن است فرد از اختلال خواب رنج ببرد و این مساله منجر به افت عملکردش شود و کارآیی‌ اش در زمینه فردی، اجتماعی و شغلی کمتر شود؛ اگر فرد بداند در صورت ادامه این روند، بیمار تلقی می‌ شود خیلی سریع و زود به روان‌ پزشک مراجعه می‌ کند.

این مساله نیاز به فرهنگ‌ سازی در زمینه نحوه برخورد مردم با روان‌ پزشک و برعکس دارد. به عقیده من، اسم «بیمار» به فرد کمک می‌ کند که در درمان، با روان‌ پزشک، همکاری لازم را داشته باشد، به شرط آنکه برچسب ارزش‌ گذاری از روی کلمه «بیمار» برداشته شود.

البته تمام مراجعان به روان‌ پزشکان دچار بیماری نیستند، بلکه گاهی برای پیشگیری از تشدید علائم و ابتلا به بیماری نیز باید به روان‌ پزشک مراجعه کرد؛ یا برای گرفتن مشاوره‌ های لازم که در این‌ صورت فرد، «مراجع» محسوب می‌ شود.
‌به‌ طور معمول ویزیت اول بین مراجعه‌ کننده و روان‌ پزشک، ۲۰ الی ۳۰ دقیقه و ویزیت بعدی بین سه‌ هفته تا یک ماه بعد و کوتاه‌ تر و فاصله ویزیت‌ ها هم طولانی‌ تر می‌ شود.

– آیا این مقدار زمان، با توجه به مشترک بودن برخی از نشانه‌ ها در دسته‌ هایی از اختلالات و سخت بودن تشخیص یک سری از اختلال‌ ها از یکدیگر کفایت می‌ کند؟

روان‌ پزشک در طول نیم‌ ساعت تشخیص نمی‌ دهد؛ بلکه در طول مدت تحصیل به این اختلالات روان‌ پزشکی اشراف پیدا کرده و گاهی اوقات شده که حتی در پنج‌ دقیقه اول نیز به تشخیص صحیح و درست بیمار می‌ رسد.

به‌عنوان مثال، وقتی که فردی وارد مطب می‌ شود و ما می‌ بینیم با دستمال کاغذی به همه جا دست می‌ زند، رنگ پوست بدنش با بقیه قسمت‌ های بدنش فرق دارد و خشکی شده، مشکل وسواس به‌عنوان یکی از تشخیص‌ ها برایش مطرح می‌ شود. در این زمینه شرح حال دقیق گرفتن از بیمار، بسیار مهم و حساس است و روا‌ن‌ پزشک باید با احتیاط، دقت و وقت کافی، از بیمارش شرح حال بگیرد.

البته در برخی از اختلالات روانی، روان‌ پزشک به یک تشخیص اولیه می‌ رسد، ولی طی مدت درمان به تشخیص قطعی‌ تر می‌ رسد؛ حتی گاهی مراجعه‌ کنندگان نیاز به دارو درمانی ندارند و برای آن ها روان‌ درمانی با مشاوره صورت می‌ گیرد.

به هر حال پزشکی یک کار مکانیکی صفر و یک نیست. گاهی ممکن است اشتباهی صورت گیرد. آنچه مهم است این است که هر چقدر پزشک، شرح حال بهتری بگیرد و احساس و مسئولیت بیشتری داشته باشد، درصد خطایش کمتر است. پزشک باید سرعت عمل در تشخیص درست داشته باشد، نه در دارو تجویز کردن…

-‌ زمینه برخی از  اختلال‌ ها، بیماری‌ های جسمی است و این ایراد به روان‌ شناسان نیز وارد می‌ شود که نمی‌ توانند آن ها را تشخیص دهند که در مواردی نیز صحیح است. آیا در کار شما این مساله رعایت می‌ شود؟ مثلا یک چکاپ اولیه صورت می‌ گیرد؟

بله. اگر مراجعه‌ کننده یک سال آزمایش نداده، حتما بررسی‌ های مربوط به فشار خون، چربی خون، قند خون و تیروئید را باید انجام بدهد؛ مخصوصا زمانی که شک در تشخیص به‌ وجود آید. البته گاهی هم فرد در همان جلسه اول، با خود برگه آزمایش کلی هر نوع عکس، ام.آر.آی، سی.تی.اسکن دارد را می‌ آورد.

البته بررسی آزمایش‌ ها بیش از حد هم نباید انجام شود و ما باید به هزینه‌ ایی که بر دوش بیمار گذاشته می‌ شود، توجه کنیم؛ مخصوصا با این اوضاع اقتصادی که هم‌ اکنون درگیرش هستیم. برای تشخیص برخی از بیمارها، لزوم بعضی آزمایش‌ ها در شرح حال کافی است و نیازی به چکاپ کلی نیست؛ مخصوصا برای افرادی که همیشه خود را در حال بیماری می‌ بینند، نباید آزمایش‌ ها بیش از حد انجام گیرد.

در نهایت، روان‌ پزشک باید هم به لحاظ اقتصادی و هم ذهنیت بیمارش، تعادل را در این زمینه برقرار کند…

-‌ این اعتراض در برخی از مراجعان وجود دارد که در مورد نوع مشکل یا اختلالشان، به آن ها توضیح داده نمی‌ شود. نظر شما در مورد لزوم یا عدم لزوم توضیح به مراجعه‌ کننده، چیست؟

این مساله به شخصیت مراجعه‌ کننده بستگی دارد. گاهی فرد نسبت به تشخیص بیماری‌ اش، گارد می‌ گیرد؛ اما حاضر به درمان است. ممکن است در این شرایط در مورد نوع بیماری توضیح چندانی داده نشود، گاهی هم افرادی هستند که نسبت به تشخیص بیماریشان گاردی ندارند و زمانی که مشکلشان را توضیح می‌ دهیم، باعث راحتی خیال فرد می‌ شود؛ چرا که مثلا فکر می‌ کنند مشکل جسمی شدیدی دارند و وقتی بفهمند مشکلشان لزوما جسمی نیست و منشاء روانی دارد، همکاری خوبی در درمانشان خواهند داشت…

‌- همین اعتراض به میزان بیشتر، در مورد دارو درمانی نیز وجود دارد. مثلا آیا نیاز نیست که دلیل انتخاب داروها و مصرف آن ها را برای فرد یا بستگانش توضیح داد؟ زیرا با توجه به دسترسی به اینترنت، احتمال زیادی وجود دارد که فرد اطلاعات بسیار اشتباهی در مورد دارویی که مصرف می‌ کند به دست آورد؟

این مواردی که گفتید، بستگی به اطلاعات، سطح فرهنگ و تحصیلات مراجعه‌ کننده دارد. گاهی اگر همه عوارض و عواقب دارو را به شخص بگوییم، ممکن است به دلیل تلقین‌ پذیری، فرد عوارض را تجربه کند. در حالت متعادل، روان‌ پزشک باید عارضه‌ های مهم دارو را به مراجع بگوید، نه لزوما همه عوارض را؛ و در ادامه به وی شرح دهد اگر عارضه‌ ای شدید بود، با مطب تماس بگیرد.

به‌ عنوان مثال، بیماری تماس می‌ گیرد و می‌ گوید دارویش باعث خواب‌ آلودگی شده و روان‌ پزشکش ممکن است زمان تجویز، روز مصرفی یا حتی نوع دارو را تغییر دهد.

– هر رشته ویژگی‌ هایی دارد که می‌تواند بر نگرش دانش‌ آموخته آن رشته، تاثیر بگذارد. مثلا رشته‌ های پزشکی، پزشک مدار هستند؛ یعنی پزشک است که براساس دانش خودش و وسایلی که در اختیار دارد، نوع بیماری و درمان آن را تامین می‌ کند و نقش بیمار تنها بیان مشکل است. آیا این ویژگی در رشته‌ ای که درمان در آن، کاملا تعاملی است و مراجع نقش بسیار زیاد در درمان‌ شدنش دارد، ایجاد مشکل نمی‌ کند و توانایی همدلی را کاهش نمی‌ دهد؟

بله. این امر تاثیرگذار است. در مواردی که روان‌ پزشک از حیطه دارو درمانی به مراجعه نگاه می‌ کند، ممکن است تفاوت‌ هایی با زمانی که از دید مشاوره، روند درمانی طی می‌ شود، وجود داشته باشد.

‌- اصول بستری شدن و بستری کردن بیمارها به چه صورتی است؟ گاهی دیده شده که طبق شرح حالی که خانواده فرد ارائه می‌ دهد، روان‌ پزشک شخص را بستری می کند؛ آیا این مساله صحیح و درست است؟

گاهی بستری با رضایت فرد انجام می‌ پذیرد که در اینجا بحثی وجود ندارد. اما زمانی، بستری بدون رضایت و براساس شرح حال خانواده انجام می‌ شود؛ که در این حال معمولا فرد بیمار، دچار قطع ارتباط با واقعیت شده و حاضر به مراجعه نمی‌ شود، هیچ دارویی را مصرف نمی‌ کند، نسبت به افراد دور و برش بی‌ اعتماد می‌ شود و در هیچ زمینه‌ ای همکاری نمی‌ کند.

حال اگر خانواده‌ ها بخواهند فرزندشان را مورد معالجه قرار ندهند تا زمانی که خودش بخواهد، باعث می‌ شود که هم مدت درمان طولانی شود و هم عوارض شدیدتری را دربر داشته باشد. اگر یکی از نزدیکانمان دچار بیماری آپاندیسیت شود و بگوید دلم نمی‌ خواهد جراحی شوم، ما به‌ عنوان عضوی از خانواده، در این شرایط چه‌ کار می‌ کنیم؟ به‌ طور مسلم و با قاطعیت، حتی به‌ رغم خواسته وی، او را در بیمارستان بستری می‌ کنیم.

-‌ خب، ممکن است گاهی خانواده در این زمینه اغراق کند، آن موقع چه؟

معمولا چنین چیزی اتفاق نمی‌ افتد و احتمالش بسیار ضعیف است. زمانی که پدر و مادری می‌ گویند فرزندمان از دست ما غذا نمی‌ گیرد، مدام می‌ گوید درصدد مسموم‌ کردن من هستید، یا در اتاقم میکروفن کار گذاشته‌ اید و امثال این موارد، احتمال وجود داشتن این مشکل بیشتر از نبودن آن است. ضمن اینکه روان‌ پزشک سعی می‌ کند شرح حال کامل‌ تری از خانواده بگیرد، حتما بعد از بستری کردن فرد با وی نیز مصاحبه تشخیصی به‌عمل می‌ آید.

‌- آیا نباید قبل از بستری شدن، یک مددکار یا یک تیم روان‌ پزشکی به خانه فرد رفته و او را از نزدیک ببینند؟

اگر در جامعه ما، چنین امکانی وجود داشت، می‌ توانست در بسیاری از موارد موثر و کمک کننده باشد؛ اما زمانی که ما تخت برای بستری بیماران کم داریم و بارها اعلام شده که ۱۰ درصد از تخت‌ های بیمارستانی باید تخت روان‌ پزشکی باشد و هیچ اقدامی صورت نمی‌ گیرد، شما چطور انتظار دارید که تیم حمایتی یا مددکار در جامعه برای این مسائل وجود داشته باشد؟!

-‌ ویزیتی که روان‌ پزشکان می‌ گیرند، آیا براساس تعرفه خاصی است؟ چرا مقدار آن در روان‌ پزشکی، برخلاف ویزیت متخصصان دیگر، تفاوت زیادی با یکدیگر دارند؟

این بحثی است که سال‌ ها بین نظام‌ پزشکی، پزشکان، وزارت بهداشت و مجلس وجود دارد و درگیر آن هستند. تعرفه پزشکان در جامعه ما مانند سایر تعرفه‌ ها واقعی نیست و معیار منطقی و مورد توافقی هم متاسفانه وجود ندارد که به‌ دلیل اقتصاد بیمار جامعه است…

مرکز روانشناسی اکسیر شهرک غرب