زمانی که واقعاً “زن” هستی، “مرد بودن”، کاری مضحک به نظر می رسد. زنی که هنوز یاد نگرفته است چگونه هوشیاری متمرکز خود را خاموش کند و به راحتی به سوی هوشیاری پراکنده خیز بر می دارد، مشکلی جدی در زندگی دارد. چنین زنی فقط در حال کار کردن “انجام دادن” است و زندگی نمی کند، پویا است اما جذب کننده نیست، پرخاشگر است و پذیرفته نخواهد شد.
درماندگی و خستگی
او اغلب بخاطر تلاش بی وقفه ای که، برای کنترل و غالب شدن بر محیط خود دارد، شدیداً درمانده و خسته است. از نظر روانشناختی، رفتار او مانند کسی است که از درون دچار وسواس فکری ــ عملی شده باشد. جدی، در حال کنترل کردن و منع شده.
این رفتارهای وسواسی در زندگی او تاثیر بسیار می گذارند؛ در محل کار، به خوبی عمل می کند و از نظر احساسی خود را محدود می نمایند؛ به خاطر چنین نگرش متمرکز و هدف گرایی او ناخودآگاه لذت درونی را در خود فرو می نشاند. شخصیت وسواسی او اجازه نمی دهد که هرکاری به راحتی اتفاق بیفتد و با عبارت “خودش درست می شود” بیگانه است.
در آغوش گرفتن حس زن بودن
برای در آغوش گرفتن حس زنانگی، باید یاد بگیریم که اجازه دهیم زندگی اتفاق بیفتد، جریان داشته باشد و بدانیم که باید از آن بخش هایی از زندگی که در کنترل ما نیستند و یا نمی توانیم کنترل کنیم، صرف نظر نماییم.
این همان بخشی است که زن امروزی را وارد جریان پر دردسر می کند، او در تکاپو است که همه چیز را کنترل کند، هم در محیط کار و هم در زندگی، و در نتیجه بخش اعظم حس زنانگی خود را که همان “آرامش” است، کاملاً از دست می دهد.
اثری از شکسپیر
در اثری از شکسپیر به نام “رام کردن ستیزه جو” در توصیف کاترین که حس فمنیستی خود را در اختیار دارد، چهره ی زن نا آرام را این گونه بیان می کند:
زن چون حرکت چشمه ی بدبختی است که چهره اش گل آلود، بیمار، خشن و بدون زیبایی و این گونه است که هیچ تشنه لبی راضی نمی شود حتی قطره ای از آن بنوشد.
البته آرامش، نشانه ای از جنبه ی مطهر شخصیت زن است. آرامش، معانی متفاوتی را در بر دارد؛ یکی شدن با طبیعت، احساس ارتباط با همه ی مخلوقات، ایمان راسخ به درستی جهان، نوعی عشق و صبوری ماورای علت. اما چه شد که زن به اینجا رسید؟
مدیتیشن، قدم زدن در طبیعت، حمام آب گرم، رقصیدن و شرکت در کلاس های هنری، به تسهیل این فرایند کمک می کند. اما همه ی این ها، نیاز به وقت دارد؛ در حالی که زمان زن امروزی، بسیار اندک است.
ثبت ديدگاه