دانش آموزان در این سال ها، تجارب مختلفی کسب می کنند، واکنش های گوناگونی را از معلمان در مدرسه و از والدین در خانه، دریافت می کنند و در مقابل قضاوت های مختلف دیگران نسبت به خود، و برداشت های خود از واکنش هایشان به دیگران، به تصور ثابتی درباره خودشان می رسند.
در نهایت، دانش آموز با تشکیل یک مفهوم خود مثبت یا منفی، به صورت فردی با اطمینان، دارای عزت نفس بالا، مصمم و بردبار، یا به صورت فردی نامطمئن، نامصمم دارای اعتماد نفس پایین، مضطرب و بی تحمل در می آید…
تحصیل و سلامت روانی دانش آموزان
همه این ویژگی های شخصیتی که شالوده سلامت روانی یا بیماری روانی فرد را می ریزند، در سال های تحصیل در مدرسه شکل می گیرند؛ هرچند مطالعات انجام شده در این باره فراوان نیست، اما پژوهش دیگر که درباره تأثیر نمره های معلمان، بر مفهوم خود تحصیلی و سلامت روانی دانش آموزان انجام گرفته، شواهد تأیید کننده بیشتری به دست آمده است.
واکنش مناسب معلمان و سایر مسئولان به موفقیت و شکست دانش آموزان
بنابراین، برای ایجاد احساس شایستگی در دانش آموزان و کمک به آنان در تشکیل یک مفهوم مثبت از خود، باید فعالیت ها و برنامه های آموزشگاه را به گونه ای ترتیب داد که بیشتر به موفقیت دانش آموزان بینجامد نه به شکست آنان. یکی از وظایف مهم معلم و سایر مسئولان آموزشگاه، واکنش مناسب آنان به موفقیت و شکست دانش آموزان است.
آن ها باید موفقیت های دانشآموزان را پاداش دهند و تشویق کنند، ولی در مقابل شکست هایشان بی صبری و واکنشی خشن از خود بروز ندهند؛ زیرا هر نشانه منفی از سوی معلم و دیگر مسئولان آموزشگاه، به توسط دانش آموز به عنوان علامتی برای ناشایستگی اش تعبیر خواهد شد.
باید توجه داشت که موفقیت یا شکست واقعی، منجر به احساس شایستگی یا نا شایستگی در دانش آموز نمی شود. آنچه مهم است، تصور دانش آموز از شایـستـگی یا نا شایستگی او در انجام فعالیت های یادگیری است و این تصور به طور عمده، از برخورد معلم نسبت به کار دانش آموز حاصل می شود.
به قول «فونتانا»:
شکست در مدرسه، بیشتر یک نگرش ذهنی است تا واقعیت عینی؛ دانش آموزانی که به خاطر نمره های ضعیفی که از سوی معلم می گیرند و سرزنش هایی که در حضور جمع از معلم دریافت می کنند، به این نگرش منفی می رسند، سرانجام از کوشش باز می ایستند و انگیزه برای یادگیری را از دست می دهند؛ حتی اگر توانایی کسب موفقیت را هم دارا باشند.
اگر محیط مدرسه برای دانش آموز، شواهدی که حاکی از شایستگی و لیاقت او در کار مدرسه باشد، در طی چندین سال، خصوصاً در سال های نخست تحصیل را فراهم آورد و این تجارب موفقیت آمیز در چهار، پنج سال بعد تکرار شود، برای مدت نامحدودی در فرد، نوعی مصونیت در برابر بیماری های روانی ایجاد می شود.
– غلبه بر بحران ها و فشارهای شدید زندگی:
چنین فردی قادر خواهد بود تا بدون تحمل رنج و عذاب، بر بحران ها و فشارهای شدید زندگی غلبه کند؛ احساس او از شایستگی و مهارت های شخصی و فنی اش، که بعضی از آن ها را در مدرسه آموخته است، وی را قادر خواهد کرد تا در مقابله با موقعیت های بحرانی زندگی، روش های واقع بینانه ای را به کار برد.
البته این تأمین سلامت روانی، حاصل از موفقیت های چشمگیر در فعالیت های مدرسه، برای همه شاگردان پیشرو کلاس، یک قانون کلی نیست.
– موفقیت تحت تاثیر فشارهای والدین و رقابت شدید با سایر همکلاسی ها:
دانش آموزانی که زیر فشار والدین و در رقابت شدید با سایر همکلاسی های خود در گرفتن نمره های بالا توفیق می یابند، غالباً شخصیتی نامتعادل، وسواسی و مضطرب دارند.
«ایمس» در پژوهشی که درباره تأثیر رقابت بر موفقیت انجام داده، گزارش کرده است که در موقعیت های آموزشی که در آن، میان دانش آموزان رقابت حاکم بوده، حتی دانش آموزان دارای مفهوم سطح بالا نیز با شکست مواجه شده اند، و به دنبال آن، انتقاد از خود افزایش یافته و تصورات فرد نسبت به توانایی های شخصی اش کاهش یافته است.
از سوی دیگر، دانش آموزانی که طی ۱۰ تا ۱۲ سال تحصیل، با شواهد مستمر مبنی بر نا شایستگی خود در مدرسه رو به رو می شوند، به ندرت مورد تأیید معلمان و والدین قرار می گیرند.
– تبدیل خود تحصیلی منفی به خود کلی منفی:
روحیه این گونه دانش آموزان با مشکلات عاطفی ناشی از کمبود احساس ناشایستگی در انجام فعالیت های آموزشگاهی، ممکن است به محیط خارج از مدرسه تعمیم یابد و این اعتقاد را در فرد ایجاد کند که چنان که در کارهای مدرسه ناموفق بوده است، در کارهای خارج از مدرسه هم توفیقی نصیب او نخواهد شد.
یعنی مشکل زمانی کاملاً جدی است که مفهوم خود تحصیلی منفی، به مفهوم خود کلی منفی تبدیل شود.
موفقیت در زندگی غیر تحصیلی
اما اگر دانش آموز بتواند شواهدی که حاکی از شایستگی او در موقعیت های خارج از مدرسه است، کسب کند، خطر تا حدودی رفع شده؛ احتمال دارد که دانش آموز شکست خورده، در تحصیلات رسمی بتواند در زندگی غیرتحصیلی خود، کسب موفقیت کند و تعادل روانی لازم را برای زندگی غیرتحصیلی خود بیابد و تعادل روانی لازم را برای زندگی اجتماعی به دست آورد.
بعضی از این افراد که با موفقیت های پی در پی خارج از آموزشگاه برخورد می کنند، این موفقیت ها را به سرعت به صورت نشانه های توانایی خود تفسیر می کنند، و همین امر موجب بالا رفتن حس اعتماد به نفس در آنان و افزایش موفقیت های بعدی می شود.
به همین سبب است که گاه دیده می شود دانش آموزانی که در موفقیت های تحصیلی توفیقی نصیبشان نمی شود، و بعضاً برچسب کم هوشی به آنان زده می شود، مدت زمانی پس از آنکه تحصیلات رسمی را رها کردند و به یک فعالیت غیررسمی اشتغال ورزیدند، سریعاً به موفقیت می رسند و خیلی از نزدیکان و آشنایانشان را به حیرت وا می دارند.
این نیز نتیجه همان تأثیر متقابل پیش گفته است؛ یعنی کسب موفقیت، افزایش اعتماد به نفس، بالا رفتن پشتکار و جدیت، افزایش موفقیت، افزایش سطح اعتماد به نفس … الی آخر.
ختم کلام
کوتاه سخن اینکه، معلم، مشاور، مدیر، پدر و مادر و سایر مسئولان تربیتی کودک، از همان روزهای ورود به مدرسه، باید مواظب اعمال و رفتار او و واکنش های خود نسبت به وی باشند.
موفقیت های او را ارج بگذارند و شکست هایش را به سوی موفقیت هدایت کنند؛ مانند کودک خردسالی که به تازگی تمرین راه رفتن را آغاز کرده است، هر گام درست او را با آغوش گرم پذیرا باشند و هر قدم کج وی را با مهربانی اصلاح کنند.
اگر معلوم شود دانش آموز در یکی از زمینه های تحصیلی یا موضوع های درسی خیلی قوی نیست، در زمینه های دیگری که به خوبی پیش می رود بر علائم شایستگی او تأکید بورزند. از رقابت و چشم هم چشمی و مقایسه دانش آموزان با یکدیگر، جداً پرهیز کنند و نگذارند دانش آموزان موفقیت در تحصیل را، به بهای گزاف از دست دادن تعادل روانی به دست آورند.
ثبت ديدگاه