کمال گرایی

کمال گرایی به طور کلی به گرایش فرد برای تنظیم استانداردهای سطح بالا، تلاش برای بی عیب بودن و ابراز نارضایتی در ازای تفاوت هرچند ناچیز با سطح کمال اشاره دارد.

محققان بسیاری اثرات منفی کمال گرایی را در بررسی های خود ارائه نموده اند، اما وجود نظرات متضاد مثل نظریه آدلر که وجود استانداردهای بالای کمال گرایانه را برای سلامتی ذهنی و فکری ضروری می دانند باعث شده است بسیاری از محققان اعتقاد داشته باشند که کمال گرایی سازه ای با ابعاد انطباقی و غیرانطباقی است.


مقاله مرتبط: کمال‌گرایی سالم یا ناسالم

مقاله مرتبط: چگونگی غلبه بر کمال گرایی


انواع کمال گرایی

هاماچک اولین فردی بود که بین انواع کمالگرایی تمایز قائل شد، او معتقد است دو نوع کمالگرایی انطباقی (مثبت) و کمالگرایی غیرانطباقی (منفی) وجود دارد. به اعتقاد این محقق کمالگراهای انطباقی، اهداف منطقی وضع می نمایند و در زمان نیل به این اهداف احساس رضایت دارند، اما کمالگراهای غیرانطباقی، اهداف غیرواقعی برای خود وضع می نمایند و از پذیرش اشتباهات خود سر باز میزنند.


مقاله مرتبط: ظاهر و ارتباط آن با شخصیت


کمال گرایی انطباقی، با تلاشهای واقع بینانه برای رسیدن به استانداردهای بالا بدون ناسازگاری و یا ناراحتی روانی همراه است. در حالی که کمالگرایی غیرانطباقی با نگرانی های ارزیابانه منفی، شک و تردید های مکرر در مورد کارها و پیش مشغولیت ذهنی در مورد اجتناب از اشتباهات همراه است.

خود ناتوان سازی بعنوان خلق یکسری موانع یا معایبی تعریف شده است که نداشتن عملکرد بهینه برای انجام یک کار را موجه جلوه میدهد. خودناتوان سازی فرد را قادر میسازد تا شکست را به عوامل بیرونی نسبت دهد و با مبهم جلوه دادن رابطه بین شایستگی و عملکرد از خود ارزشمندی دفاع کند.

گروهی از محققین (اردن، میدگلی و آندرمن ۱۹۹۸، مارتین و همکاران ۲۰۰۵) توصیف می کنند که وقتی فرد در موقعیتی قرار میگیرد که چندان به عملکردهایش مطمئن نیست و با نوعی تردید به آنچه انجام می دهد می نگرد، تلاش می کند تا ناتوانی هایش را پنهان کند و از شکست و پیامد منفی بگریزد. در چنین شرایطی فرد سدها و موانع رفتاری را از خود بروز می دهد تا ناتوانی اش را بپوشاند.

یافته های پاره ای از محققین نشان می دهند که بین ویژگی های کمال گرایی [غیرانطباقی] و خودناتوان سازی همپوشی بالایی وجود دارد بطوری که این کمالگرایان علاقه مند هستند تا تکلیفی را کامل انجام دهند و اگر در موقعیتی قرار بگیرند که نتوانند تکلیف را به طور کامل انجام دهند و شکست را پیش بینی کنند، برای مهار ارزیابی های دیگران درباره خود از راهبرد خودناتوان سازی استفاده می کنند. در هر حال تلاش آنها در جهت حمایت از خود ارزشی و حرمت خویشتن است.

همانطور که یافته ها (کاومن و فراری ۲۰۰۲، فراری و تامسون۲۰۰۶، مورای و واردن ۱۹۹۲) نشان می دهند، خودناتوان سازی دو مزیت عمده دارد: الف: اگر فرد در تکلیفی شکست بخورد رفتار خود ناتوان ساز، اورا آماده می کند تا برای شکست خود عذری پذیرفتنی ارائه دهد و ب: اگر فرد در تکلیفی موفق شود، رفتارهای خود ناتوان ساز ارزش موفقیت او را افزایش می دهد و در فرد اطمینان و اعتمادی ایجاد می کند که می تواند انتظار موفقیت های بعدی را داشته باشد زیرا علیرغم عدم آمادگی قبلی توانسته نمره قبولی بیاورد.

مرکز روانشناسی اکسیر شهرک غرب