اریک فروم در کتاب داشتن یا بودن توضیح می دهد که ما آدم ها به جای آنکه زندگی کنیم و باشیم، فقط در حال جمع کردن و “داشتن” هستیم. ما به پدیده ها، به چشم مایملک نگاه می کنیم و به آن ها چنگ می زنیم تا پیش خودمان نگهشان داریم.

چند مثال

ما به جای آنکه دنبال دانستن باشیم، دنبال جمع کردن اطلاعات هستیم؛ به جای آنکه از پول لذت ببریم، دنبال ذخیره کردن برای آینده هستیم؛ به جای آنکه به بچه هایمان فرصت حضور و زندگی کردن بدهیم، سعی می کنیم مثل یک دارایی آن ها را داشته باشیم، تا آنطور که ما می خواهیم زندگی کنند و به آنچه ما باور داریم، ایمان بیاورند؛ به جای آنکه از لحظه ای که در آن هستیم لذت ببریم، سعی می کنیم با عکس گرفتن، آن لحظه و خاطره را تصاحب کنیم و …

شاید یک نتیجه این تمایل ما به داشتن و نگه داشتن، این باشد که مرتب دنبال ثبات می گردیم؛ می خواهیم همه چیز را در بهترین حالت آن حفظ کنیم؛ دوست داریم همیشه جوان بمانیم و سالم،
دوست داریم وسایلی که به ما مربوط است، نو و سالم باقی بمانند…

داشتن یا بودن

هیچ چیزی همانطوری که هست باقی نمی ماند

در همه این ها ما دنبال “ثبات” و “قرار” هستیم و از این بابت، متحمل اضطراب و رنج می شویم؛ نگرانی اینکه ثبات در مسایلی که به ما مربوط است، از بین برود. در حالی که در دنیا هیچ چیز ثبات و قرار ندارد، هیچ چیزی همانطوری که هست باقی نمی ماند و این قانونی است که ما مدام آن را از یاد می بریم.

اگر جرات داشته باشیم این قانون را بپذیریم که دنیا بی ثبات است و هیچ چیز پایدار نیست، به آرامش بزرگی می رسیم.

“همه چیز گذرا و فانی است، فقط اوست که می ماند.”

و چون مولانا این قانون را از شمس آموخته بود، به یک شادی و آرامش عمیق رسیده بود. تمام تلاش ما برای آنکه “قرار” و “ثبات” را در این دنیا حفظ کنیم، محکوم به شکست است. ما برای آنکه “قرار” را حفظ کنیم، بی قرار می شویم؛ هرگاه سعی می کنیم پدیده ای را همانطوری که هست حفظ کنیم، دچار اضطراب و رنج فراوان برای “حفظ قرار” آن پدیده می شویم.

بی قراری آدم ها، عمدتا نتیجه این است که به دنبال قرار می گردند. یکی از نتایج ملاقات شمس با مولانا آن بود که فهمید تنها اصل ثابت جهان، بی ثباتی است.

  – فقط بی ثباتی است که ثبات دارد:

و ما مدام در حال نقض این مهم ترین قانون جهان هستیم. مدام می خواهیم قرار و ثبات را حفظ کنیم، در حالی که اصل جهان بر بی ثباتی است.

اگر مانند مولانا یاد بگیریم که از جستجوی “قرار” بگذریم و دیگر “قرار” برای ما مهم نباشد، تازه در آن صورت است که به “قرار” می رسیم:

جمله بی قراریت از طلب قرار توست
طالب بی قرار شو، تا که قرار آیدت

 

کانال تلگرام اکسیر

مرکز روانشناسی اکسیر شهرک غرب