اثرپذیری انسان جدید از تنبیه یا نصیحت یا کیفرهای خوفناک در آیندۀ متافیزیکی (دوزخهراسی)، کمتر شده است.
چند مثال
یعنی مثلا برای کاهش همسایه آزاری، همسایه دوستی را جزئی از هویت و تعریف «شهروند» می دانند؛ به طوری که همسایه آزار، احساس بی هویتی و بریدگی از جامعه کند.
دیگر به کودک نمی گویند دروغ نگو؛ چون پدرت یا خدا آن را دوست ندارد؛ چون در این صورت، پرهیز او از دروغ، جزئی از ماهیت او نمی شود؛ بلکه به علل و عوامل بیرونی باز می گردد.
عبارت های مشهوری مانند «انسان متمدن چنین و چنان است»، تلقین و تزریق همین هویت جدید است.
جملات آمرانه و واقعیت گریز و جملاتی که واقعیت را پذیرفته اند
در این روش، اخلاق، از رهگذر باز تعریف انسان پدیدار می شود و تکیه گاه اصلی اش، ترساندن یا وعده دادن نیست؛ بنابراین عمل غیر اخلاقی، در فهرست بیماری ها جای می گیرد و نیازمند درمان از راه های علمی یا تجربی می شود. سپس به قدری راه های متنوع پیش پای شهروند می گذارند، که او به طور معمول، دلیلی برای انتخاب بزهکاری نداشته باشد.
مثلا به جای آنکه بگویند: «سیگار نکشید»، می گویند: «برای کشیدن سیگار به اتاق مخصوص سیگاری ها بروید.»
یا مثلاً نمی گویند: «لعنت بر پدر و مادر کسی که اینجا آشغال بریزد»؛ می گویند: «سطل آشغال، چند قدم بالاتر است.»
- جملۀ اول، آمرانه و واقعیت گریز است؛ جملۀ دوم، واقعیت را پذیرفته و برای آن چاره ای اندیشیده است.
- جملۀ اول هیچ راه حلی نشان نمی دهد و فقط روی ممنوعیت پافشاری می کند؛ جملۀ دوم، می داند که آدم سیگاری بالاخره سیگارش را می کشد، پس بهتر است جایی برای او در نظر گرفت که حداقل دود سیگارش به حلق و ریۀ مردم نرود.
- جملۀ اول، حذف صورت مسئله است؛ جملۀ دوم، حل مسئله.
- آدم سیگاری، می تواند هزار دلیل برای نقض جملۀ اول بیاورد؛ اما هیچ دلیلی برای مخالفت با جملۀ دوم ندارد.
در گام دوم، هزینۀ بزهکاری و بی اخلاقی هایی مانند دروغ را چنان سنگین می کنند که جز عده ای معدود، به آن تن ندهند.
در جامعه ای که دروغ هزینه ای بر روی دست دروغگو نگذارد و او را از پیشرفت در مناصب اجتماعی باز ندارد، هزاران کتاب و رساله و سخنرانی هم اندکی از حجم دروغگویی در میان مردم و مسئولان نمی کاهد…
به قول فتحعلی آخوندزاده، اگر مردم فقط با پند و اندرز اصلاح می شدند، گلستان سعدی به تنهایی می توانست جامعه ى ایرانی را اخلاقی ترین جامعۀ جهانی کند…
ثبت ديدگاه