سه پسر ۱۲ ساله، برای شرکت در کلاس ورزش به سوی زمین فوتبال می روند. دو پسر درشت اندام، در حال مسخره کردن یکی از آن سه نفر، که کمی چاق تر است، پشت سر او راه می روند.
یکی از پسرها با صدایی تمسخر آمیز و تحقیر آمیز رو به پسر چاق می گوید: “پس تو هم می خواهی فوتبال بازی کنی؟”
با توجه به روحیه بچه ها در این سن و سال، معمولا در چنین لحظه ای به راحتی کار به دعوا و نزاع می کشد…
پاسخ پسر چاق
پسر چاق یک لحظه چشم ها را می بندد و گویی خود را برای رویارویی آماده می کند، نفس عمیقی می کشد و به طرف دو پسر پشت سرش، بر می گردد و با صدایی آرام و جدی می گوید: “بله می خواهم بازی کنم، ولی چندان پیشرفتی ندارم.”
بعد از مکثی کوتاه، ادامه می دهد: “اما توی هنر عالی هستم، هر چه بخواهی می توانم به راحتی طراحی کنم…”
و بعد خطاب به همان پسر می گوید: “ولی تو واقعا خوب فوتبال بازی می کنی! من هم دوست دارم یک روز مثل تو بازی کنم. شاید اگر به تلاشم ادامه دهم، بازی ام کمی بهتر شود.”
در این هنگام، پسر دوم که تمسخر خود را بی جواب می بیند، با لحنی دوستانه می گوید: “راستش، چندان هم بد بازی نمی کنی. شاید بتوانم کمکت کنم تا بازی ات بهتر شود.”
هوش اجتماعی
این گفتگو نمایشی ماهرانه از هوش اجتماعی را نشان می دهد. برخوردی که می توانست به راحتی به نزاع ختم شود، اکنون به یک دوستی بدل شد! پسر چاق نه با روش هیجانی مخصوص بچه های خردسال، بلکه با روشی حساب شده و مدبرانه در کشمکش پنهان مغزها، توانست از پس موقعیت بحرانی برآید.
وی با حفظ آرامش در برابر وسوسه طرف مقابل، برای کشاندن او به سوی خشم، مقاومت کرد و در عوض توانست حالت هیجانی او را به سمت روحیه آرام و دوستانه جلب کند. تغییر شرایط مشترک روحی دو پسر از حالت خصمانه به دوستانه، نمودی عالی از نرمش عصبی و هوش فوق العاده در روابط اجتماعی است.
“هوش اجتماعی“، دانیل گلمن، ترجمه حمیدرضا بلوچ
ثبت ديدگاه