ناخن جویدن

ناخن جویدن عادتی است که بسیاری از بچه ها دارند و گاهی اوقات تا آخر عمر ادامه می یابد. در اغلب موارد، ناخن جویدن، واکنشی است در مقابل تنش. در مواقع تنش زا، هم بچه ها و هم بزرگسالان دست شان را به دهان شان می برند. این واکنش به یاد آورنده ی سینه ی مادر و ارتباط آن با احساس آرامش و امنیت است.

ناخن جویدن یکی از رفتارهای ”دست به دهانی” است که انسان را آرام می سازد. ممکن است کودک در مدرسه یا حتی به خاطر واقعه ی خاصی مثلا جشن تولدی که در پیش است، یا احساس کم رویی در جمع افراد نا آشنا، نگران و مضطرب باشد.

وقتی بچه ها مشکلی را به شکلی منفی ابراز می کنند، والدین باید صبور باشند. وظیفه ی شما به عنوان والدین این است که اطمینان حاصل کنید که استعدادهای بالقوه ی فرزندتان به حداکثر شکوفایی خود می رسند. اگر گیاهی آن طور که باید و شاید رشد نکند، باغبان آن را به خاطر ماهیت بدش سرزنش نمی کند. باغبان به خوبی می داند که چیزی در محیط وجود دارد که مانع رشد مناسب گیاه شده است. بنابراین، لازم است زمانی که با چنین مشکلات رفتاری مواجه می شویم قابلیت سازندگی خود را به یاد بیاوریم. در ادامه قصه ای آمده که برای آگاهی کودکان نسبت به آزارنده بودن ناخن جویدن تا اندازه ای موثر است.


مقاله مرتبط: راهکارهایی برای ناخن جویدن کودکان


قصه در درمان ناخن جویدن کودکان

قصه خرگوش کوچولو

روزی روزگاری، باغی بود با گل ها و گیاهان زیبا. باغبان از کار و زحمتی که در باغ کشیده بود، خشنود و راضی بود. گیاهان باغ قشنگ بودند و همه نوع رنگ و شکلی در آن ها دیده می شد. برگ ها و شاخه ها به شکل طبیعی خود بودند. باغبان می دانست که چه موقع باید شاخه های کوچک خشکیده را بچیند. او آن ها را هر هفته با یک قیچی باغبانی می چید تا ظاهر گیاهان سالم و بی نقص باشد.

روزی خرگوش کوچولویی با دندان های بلند سفید به باغ آمد. خرگوش کوچولو خیلی کوچک بود و چیزی درباره ی باغبانی نمی دانست. او خبر نداشت که باید گل ها و گیاهان را به حال خودشان بگذارد تا درست رشد کنند. می دانید، او هنوز کوچک تر از آن بود که بداند بعضی از گیاهان را نباید گاز زد. بنابراین شروع کرد به گاز زدن و جویدن اولین شاخه ای که دید. ملچ ملوچ، ملچ ملوچ. جویدن برگ ها و شاخه ها به او احساس خوبی می داد. همین که یکی از گل ها را می جوید به سراغ دیگری می رفت. ملچ ملوچ، ملچ ملوچ. دست کم ده ردیف از گیاهان باغ را جوید.

روز بعد، باغبان از خانه بیرون آمد تا برود و باغ را ببیند. باغبان همیشه خوشحال بود، زیرا باغ و گیاهان قشنگش را دوست داشت. هر روز به آن ها نگاه می کرد. آن ها را تمیز نگه می داشت و می شست. این کار برای سالم و زیبا نگه داشتن گل ها لازم بود. علاوه بر این، می دانست که هر کس به دیدن باغ بیاید، مثل او از دیدن گیاهان زیبا لذت خواهد برد.

اما آن روز، وقتی که باغبان به داخل باغ قدم گذاشت، ناراحت شد چون دید که کسی هر ده ردیف گیاهان را جویده و خورده است. نوک آن ها خیلی کوتاه شده بود و ظاهر گل ها و سبزه ها را زشت و ناقص کرده بود. وقتی که بازدیدکنندگان هم برای دیدن گل ها به باغ آمدند خیلی ناراحت شدند. آن ها آمده بودند تا گیاهان زیبا را ببینند، اما همه ی گیاهان زشت و جویده شده بودند.

خرگوش کوچولو که همان اطراف بود متوجه شد که باغبان خوش حال نیست. رفت و در کنار او نشست و پرسید: ”چرا ناراحتی؟” باغبان گفت: ”یک نفر گیاهان زیبای مرا جویده است.”

خرگوش کوچولو سرش را پایین انداخت و به آهستگی گفت: ”متاسفم آقای باغبان. من بودم که گیاهان شما را جویدم.”

باغبان با ناراحتی گفت: ”اما آن ها گل های زیبایی بودند. نگاه کن حالا چقدر زشت شده اند. ”خرگوش کوچولو به نوک گیاهان آن ده ردیف نگاه کرد و دید که دیگر زیبا به نظر نمی رسند. خرگوش کوچولو گفت: ”متاسفم آقای باغبان. بعضی وقت ها نمی توانم جلوی خودم را بگیرم. حتما باید چیزی را بجوم و این ده ردیف گیاهان باغ دم دستم هستند. چکار می توانم بکنم؟“

باغبان بلند شد و خرگوش کوچولو را به گوشه ای از باغ برد و گفت: “نگاه کن، من این گوشه ی باغ هویج کاشته ام. هر وقت احساس کردی دلت می خواهد چیزی را گاز بزنی و بجوی، می توانی این هویج ها را بجوی.” خرگوش کوچولو سرش را تکان داد. باغبان گفت: ” اما آن گیاهان را به حال خودشان بگذار تا رشد کنند.”
خرگوش کوچولو گفت: ”آیا می توانم برای آن سبزی های بیچاره ای که جویده ام کاری بکنم؟.” باغبان لبخندی زد و گفت: ”بله تو می توانی مراقب آن ده ردیف گیاه باشی و هر وقت به اندازه کافی بزرگ شدند به من بگویی تا آن ها را با قیچی باغبانی بچینم و مرتب کنم. تو به من نشان شان می دهی و من آن ها را می چینم. بعدها که کمی بزرگ تر شدی به تو یاد می دهم چگونه خودت این کار را انجام بدهی.”

خرگوش کوچولو خیلی هیجان زده شد و باغبان را در آغوش گرفت. باغبان لبخندی زد و یک هویج آب دار به او داد. خرگوش کوچولو از باغبان تشکر کرد و با دندان های سفید خوشگل شروع کرد به جویدن هویج.

مرکز روانشناسی اکسیر شهرک غرب