طرحواره چیست و طرحواره درمانی چه می کند ؟

طرحواره ها لنزها یا عینک هایی هستند که در اثر تجارب عاطفی منفی ناشی از ناکام شدن نیازهای روانی بنیادین در انسان نهادینه می شود. وقتی عینک آبی به چشم بزنی دنیا را آبی خواهی دید ولی آیا دنیا آبی است؟

طرحواره ها باعث می شوند که شما حقیقت را آنگونه که هستند نبینید بلکه خود و دیگران را همانطور که از پشت عینک می بینید ببینید!

طرحواره آموزشی

براساس مدل طرحواره آموزشی، انسان سالم کسی است که نیازهای روانشناختی پنج گانه او به جا و به موقع پاسخ داده شده باشد. این نیازهای روانشناختی انسان عبارتند از:

١. دلبستگی های ایمن به دیگران (شامل امنیت، ثبات)
٢. استقلال، کارآمدی و حس هویت
٣. بیان آزادانه نیازها و هیجانهای پذیرفتنی
۴. خودانگیختگی و تفریح
۵. محدودیت های واقع گرایانه و خود بازداری (خود کنترلی)

از دیدگاه طرحواره درمانی افراط و تفریط در شکل گیری این نیازهای روانشناختی باعث شکل گیری طرحواره می شود. ۵۵ گروه طرحواره داریم که براساس ناکامی در برآورده شدن نیازهای روانشناختی شکل می گیرد.

مثال: برطرف نشدن نیاز به دلبستگی ایمن یا امنیت باعث شکل گیری یک طرحواره می شود بنام طرحواره رهاشدگی
مادر و محیط چه ویژگی هایی داشته باشند باعث شکل گیری طرحواره رهاشدگی می شود ؟
تا ١٨ ماهگی غیب حتی یک ساعته مادر جایز نیست غیبت مادر و عدم القاء حس امنیت موجب شکل گیری طرحواره رهاشدگی می شود و…

سوال: آیا فردی با طرحواره رهاشدگی می تواند به دیگران اعتماد کند؟ آیا در بزرگسالی به خاطر ترس از رها شدن از برقراری رابطه با دیگران امتناء نخواهد کرد؟

برخی از عناوین دیگر طرحواره ها عبارتند از:

  • ١- طرحواره بی اعتمادی
  • ٢- طرحواره نقص و شرم
  • ٣- طرحواره انزواء اجتماعی
  • ۴- طرحواره وابستگی و بی کفایتی
  • ۵- طرحواره شکست
  • و …

طرحواره درمانی چیست؟

طرحواره درمانی با کمک مصاحبه و پرسشنامه به شناسایی طرحواره های و ذهنیت های غالب مراجع پرداخته و با بیان مفهوم طرحواره و معرفی آنها به وی کمک می کند تا رفتار و تصمیم گیری های خود را بر اساس واقعیت ها انجام دهد نه بر اساس طرحواره.

 


مقاله مرتبط : طرحواره درمانی و محرومیت هیجانی


طرحواره درمانی چیست؟

طرحواره

طرحواره ها تعیین کننده راه های میان بر پردازش اطلاعات و نهایتاً پیامدها و محتواهای شناختی هستند و اصولاً از طریق پردازش اطلاعات از طریق یک طرحواره است که شخصی به نتیجه گیری وراء اطلاعات داده شده به او می رسد.

در رشد شناختی طرحواره قالبی است که بر اساس واقعیت یا تجربه شکل می گیرد تا به افراد کمک کند تجربه را تبیین نمایند. در بافت روانشناسی و روان درمانی طرحواره به طور کلی به عنوان هر اصل سازمان بخش کلی در نظر گرفته می شود که برای درک تجارب زندگی فرد ضروری است.

یکی از مفاهیم مرتبط با حوزه روان درمانی این است که بسیاری از طرحواره ها در اوایل زندگی شکل می گیرند و به حرکت خود ادامه می دهند و خودشان را به تجارب بعدی زندگی تحمیل می کنند حتی اگر هیچ گونه کاربرد دیگری نداشته باشند.

این مسأله همان چیزی است که گاهی اوقات به عنوان نیاز به هماهنگی شناختی از آن یاد می شود یعنی حفظ دیدگاهی با ثبات درباره دیگران، حتی اگر نادرست یا تحریف شده باشد. با این تعریف کلی طرحواره می تواند مثبت با منفی، سازگار یا ناسازگار باشد و می تواند در اوایل زندگی یا در مسیر بعدی زندگی شکل بگیرد.

نظریه طرحواره های اولیه

جفری یانگ (۱۹۹۴)، در کتاب دوباره زندگی خود را بیافرینید، طرحواره ها را تله های زندگی نامیده است، از دیدگاه یانگ تله زندگی، الگویی است که از دوران کودکی آغاز می شود و درسراسر زندگی ما طنین می افکند. طرحواره ها با آنچه که خانواده ما یا افراد دیگر با ما انجام داده اند، آغاز می شود.

ممکن است ما بیش از حد تحت حمایت قرار گرفته باشیم یا بالعکس رها شده، نکوهش شده، مورد سوء رفتار واقع شده، محروم یا ناکام شده باشیم و به شکلی به ما صدمه وارد شده باشد. در نهایت، این الگوهای تعاملی بخشی از وجود ما می شوند. مدت ها بعد از آنکه خانه را ترک می کنیم در همان تله رشد کرده و به ایجاد موقعیت هایی که در آن مورد غفلت، تحقیر یا کنترل قرار مبی گیریم و شرایطی که در رسیدن به اهداف مطلوبمان شکست می خوریم.

تله های زندگی شیوه احساس، فکر و عمل ما و شیوه پیوند ما با دیگران را تعیین می کنند. آنها احساسات نیرومندی نظیر خشم، اندوه و اضطراب را در ما برمی انگیزند.

حتی زمانی که به نظر می رسد ما همه چیز (موقعیت اجتماعی، ازدواج ایده آل، احترام افرادی که به ما نزدیک اند و موفقیت شغلی) داریم غالباً قادر نخواهیم بود که طعم زندگی را بچشیم یا دستاوردهایمان را باور کنیم.

از نظر یانگ، اصطلاح علمی تله زندگی، طرحواره هاست. مفهوم طرحواره از نظر یانگ، باورهای عمیق و مستحکمی در مورد خود و جهان هستند که در اوایل زندگی آنها را آموخته ایم. طرحواره ها در احساسی که ما از خودمان داریم، نقش محوری دارند. ما به این طرحواره های پیوند داریم حتی زمانیکه آنها به ما آسیب وارد می کنند. این باورها به ما قابلیت پیش بینی و قطعیت می دهد و آشنا و آرامبخش هستند. ما نمی توانیم به راحتی آنها را رها کنیم، چرا که آنها دانش ما در مورد خودمان و جهان هستند، این که ما کی هستیم و جهان چگونه است به همین علت است که روانشناسان شناختی معتقدند طرحواره ها به سختی تغییر می کنند.

تقریباً هر فردی الگوهای کودکی اش را تداوم می بخشد، یکی از نکات اصلی روان تحلیل گری این است که افراد درد دوران کودکی خود را تداوم می بخشند. فروید آن را اجبار تکرار نامیده است. فرزند یک فرد الکلیک با یک فرد الکلیک ازدواج می کند، به احتمال زیاد فردی که در کودکی مورد سوء رفتار واقع شده است یا با یک سوء استفاده گر ازدواج می کند یا خودش سوء استفاده گر می شود.

روانشناسی شخصیت

طرحواره از دید بک 

بک (۱۹۷۶) «طرحواره ساختاری شناختی است برای گزینش، رمزگردانی و ارزیابی محرک هایی که بر ارگانیزم اثر می گذارند. بر پایه مجموعه ای از طرحواره ها فرد قادر می شود که موقعیت خود را در رابطه با زمان و فضا تعیین کند و تجارب را به گونه ای معنادار طبقه بندی و تفسیر نماید».

یکی دیگر از مشاهدات بک این است که طرحواره ها همیشه باعث ایجاد سو گیری هایی در تفسیر ما در واقعیت می شوند.

طرحواره از دید سگال 

سگال (۱۹۹۸)، از جمع بندی چندین پژوهش درباره طرحواره ها تعریف زیر را ارائه می دهد: اصولی که براساس واکنش ها و تجارب گذشته شکل گرفته اند و نوعی پردازش مستمر و دائمی را ایجاد کرده و بدین وسیله ادراک ها و ارزیابی های بعدی را نیز جهت می دهند.

در توصیف طرحواره فریمن ۱۹۹۳ پنج عامل را که در ایجاد طرحواره ها نقش مهمی دارند به ترتیب زیر بیان می کند:

  • ۱- هر طرحواره دارای یک جز مؤثر است که با نظام باورهای شخص مرتبط است.
  • ۲- طرحواره ها در اینکه افراد مجموعه ای باورها را چه مدت نگهداری کرده اند متفاوتند.
  • ۳- طرحواره ها معمولاً از افراد دیگر یاد گرفته می شوند.
  • ۴- طرحواره ها دارای جز شناختی هستند به این معنی که چگونه به صورت فراگیر در تفکرات شخص عمل می کنند.
  • ۵- طرحواره ها دارای جز رفتاری بوده که تعیین می کند افراد چگونه بر طبق نظام باورها عمل می کنند.

طرحواره از دیدگاه یانگ 

یانگ طرحواره هایی را که منجر به مشکلات روانشناختی می شوند طرحواره های ناسازگار اولیه نامیده و ویژگی های زیر را برای آن تعریف کرده است:

  • طرحواره های ناسازگار اولیه باورها و احساس های مطلق درباره خودمان هستند که در اثر ارتباط متقابل با محیط ایجاد شده اند. طرحواره ها حقایقی پیشینی محسوب می شوند که ضمنی هستند.

گویدانو و لیوتی معتقدند که طرحواره ها ساختارهای عمیق و غیرقابل انکاری هستند، لذا واقعی به نظر می رسند. برای ما به عنوان یک فرد، طرحواره ها دانش ضمنی خویشتن محسوب می شوند. بدون اینکه به گزینه یا راه حل دیگری فکر کنیم.

ما می توانیم طرحواره ها را با فرض های زیرین مقایسه کنیم. فرض های زیرین برای ما احساس موفق بودن شرایط لازم (حداقلی) را در بر دارد؛ « اگر من کارم را خوب انجام می دهم، اگر من بتوانم همیشه دیگران را از دست خودم راضی نگه دارم، اگر من دوست داشتنی باشم، پس ارزشمندم». در مقابل طرحواره های غیر مشروط هستند. بنابراین انعطاف ناپذیرتر و سرسخت ترند «من نمی توانم هیچ کاری را انجام دهم، من بی استعداد، منفور و زشتم لذا محروم خواهم ماند و تنبیه می شوم».

ابعاد پنجگانه طرحواره ها

طرحواره ها مطابق پنج نیاز تحولی به پنج حیطه وسیع تقسیم می شوند و فرض ما بر این است که اگر این پنج نیاز تحولی در کودک از سوی والدین ارضا نشود، طرحواره های گفته شده در کودکان به وجود می آید.

این پنچ نیاز تحولی عبارتند از نیاز به پیوند و پذیرش، خودگردانی و عملکرد، محدودیت های واقع بینانه، خودجهت مندی، بیان خویشتن و خودانگیختگی.

هنگامی که کنش والدین و شرایط اجتماعی در حد بهینه و مطلوب باشد، در ساختار شخصیت کودکان در این پنج زمینه الگویی سالم ساخته می شود، اما چنانچه والدین و محیط اجتماعی در حد بهینه و مطلوب نباشد، کودک مستعد ایجاد طرحواره های ناسازگار اولیه در یک یا چند حوزه تحولی می شود.

از نظر بک و همکارانش (۱۹۹۹) دو دسته طرحواره اولیه وجود دارند:

۱-‏درمانده ۲- منفور

افرادی که طرحواره درماندگی دارند ممکن است باور داشته باشند که افرادی ناموفق، بی کفایت و ضعیف هستند.

افرادی که طرحواره منفور دارند ممکن است باورآنها با دفاعی بودن و جذاب نبودن ارتباط داشته باشد.

اگر چه این باورها ممکن است به طور آگاهانه در موقعیت های مشکل ساز بوجود نیایند اما تأثیر بسیار زیادی را اعمال می کنند. بک چهار سطح از شناخت واره ها را توصیف می کند که به صورت سلسله مراتبی قرار گرفته اند. بر اساس این دیدگاه طرحواره ها در عمیق ترین سطح قرار گرفته اندکه اطلاعات را سازماندهی نموده و خاج از حیطه آگاهی فرد عمل می کنند.

طرحواره های ناسازگار اولیه

یانگ (۱۹۹۹ ‏- ۱۹۹۰) چنین فرض کرد که برخی از طرحواره ها بویژه طرحواره هایی که عمدتاً در نتیجه تجارب ناگوار دوران کودکی ایجاد می شوند ممکن است هسته ی اصلی اختلالات شخصیت، مشکلات منش شناختی خفیف تر و بسیاری از اختلالات مزمن محور I قرار بگیرد.

یانگ برای بررسی دقیق تر این ایده زیر مجموعه ای از طرحواره ها را تعریف کرده است که به آنها طرح واره های ناسازگار اولیه می گوید. شناخت درمانی متمرکز بر طرح واره ها بوسیله یانگ پایه گزاری شد. او ۱۵ ‏طرحواره ناسازگار را در چهار حیطه (ارتباط، خودگردانی، ارزشمندی و محدودیت ها ومعیارها) پایه گذاری کرد.

هجده طرح واره درون این پنج حوزه گسترده نیازهای هیجانی ارضا نشده تقسیم می شوند:

حوزه اول: حوزه قطع ارتباط و طرد

این حوزه مربوط به ارضا نشدن نیاز به امنیت و برقراری ارتباط رضایت بخش با دیگران است انتظار اینکه نیازهای شخصی برای امنیت، ثبات، محبت، همدلی، احساسات مشترک، پذیرش و احترام به شیوه ای قابل پیش بینی ارضا نخواهد شد.

به طور معمول در خانواده هایی به وجود می آید که بریده، سرد، طرد کننده، منزوی در حال فروپاشی، بدرفتار و رها کننده هستند. طرحواره های این حوزه شامل:

  • محرومیت هیجانی: انتظار اینکه تمایلات و نیازهای شخصی در زمینه اجتماعی از سوی دیگران در حد طبیعی و نرمال ارضا نمی  شود.

سه نوع محرومیت مهم وجود دارد که عبارتند از:

الف- محرومیت از محبت: فقدان توجه، گرمی یا همراهی.

ب- محرومیت از همدلی: فقدان فهم، گوش دادن خودافشایی یا مشارکت متقابل با احساسات  دیگران.

  • رهاشدگی/بی ثباتیاحساس بی ثباتی و غیرقابل اعتماد بودن از افراد موجود برای دریافت حمایت و برقرای پیوند؛ شامل این حس است که افراد مهم نمی توانند حمایت عاطفی، پیوند، تشویق یا محافظت از فرد را ادامه دهند به این دلیل که آنها از لحاظ هیجانی بی ثبات و غیرقابل پیش بینی، اعتمادناپذیر و نامنظم اند و در نظر فرد هر لحظه امکان دارد این افراد فوت نمایند یا اینکه او را رها کنند.
  • بی اعتمادی/بدرفتاری: انتظار اینکه دیگران به انسان ضربه می زنند درفتارند، انسان را سرافکنده کرده، دروغ می گویند، دغل کارند و سودجو هستند. این پدیده این گونه ادراک می شود: آسیبی که به فرد وارد آمده عمدی بوده و ممکن است شامل این حسس باشد که یک نفر همیشه موجودی او را می دزدد و یا حق او را می خورد.
  • انزوای اجتماعی/بیگانگی: احساس اینکه شخص از جهان منزوی شده، از افراد دیگر متفاوت است و یا اینکه به جامعه یا گروه  خاصی تعلق ندارد.
  • نقص / شرم: احساس اینکه فرد در مهم ترین جنبه های شخصیت ناقص، بد، حقیر و بی اعتبار است. یا اینکه در نظر افراد مهم زندگی، فردی منفور به حساب می آید. همچنین شامل حساسیت بیش از حد به انتقاد، طرد، سرزنش، کمرویی، مقایسه های نابجا، احساس ناامنی در حضور دیگران، حس شرمندگی در ارتباط با عیب و نقص های ادراک شده می باشد. این نقاط ضعف ممکن است مربوط به حیطه شخصی باشد (مثل تکانه های خشم، تمایلات جنسی غیرقابل پذیرش، خودخواهی) و یا اینکه مربوط به حیطه عمومی باشد (ظاهر جسمی نامطلوب و مشکلات اجتماعی)

حوزه دوم: خودگردانی و عملکرد مختل

این حوزه انتظارات فرد از خودش و محیط در مورد امکان جدا شدن، مستقل شدن، بقا و عملکرد موفقیت آمیز را در بر می گیرد. به نحوی که فرد احساس می کند برای جدایی و بقا و عملکرد مستقل یا انجام موفقیت آمیز تکالیف توانایی کافی ندارد. این انتظارات معمولاً در خانواده هایی به وجود می آید که اعتماد کودک را کاهش می دهند، گرفتارند، از کودک بیش از حد محافظت می کنند یا اینکه در تشویق کودک برای انجام کارها در حیطه خارج از خانه با شکست مواجه شده اند.

  • وابستگی/بی کفایتی: این باور که شخص قادر نیست مسئولیت های روزمره (مراقبت از دیگران، حل مشکلات روزانه، تلاش برای قضاوت خوب، از عهده تکالیف جدید برآمدن و تصمیم گیری صحیح) را بدون انتظار کمک قابل ملاحظه ای از سوی دیگران و باا صلاحیت کامل انجام دهد. این حالت معمولاً به صورت درماندگی ظاهر می شود.
  • آسیب پذیری نسبت به ضرر یا بیماری: ترس افراطی از اینکه فاجعه ای نزدیک است و هر لحظه احتمال بروز آن وجود دارد و  اینکه شخص قادر نیست از آن جلوگیری کند. ترس ها بر یک یا چند جنبه از موارد زیر متمرکزند:

الف- رویدادهای ناگوار پزشکی مثل حمله های قلبی و ایدز

ب- رویدادهای ناگوار هیجانی مثل دیوانه شدن

ج- رویدادهای ناگوار بیرونی مثل گیرافتادن در آسانسور، قربانی جنایت شدن، صقوط هواپیما و زمین لرزه.

  • خود تحول نیافته / گرفتار: نزدیکی هیجانی شدید و صمیمیت بیش از حد با یکی از افراد مهم زندگی (اغلب والدین) به قیمت از دست دادن فردیت یا رشد اجتماعی مطلوب، غالباً شامل این اعتقاد می شود که هر یک از افراد گرفتار بدون حمایت از سویی دیگران قارد به بقا نبوده یا نمی تواند شاد باشد، همچنین اینکه وجود فرد در دیگران ادغام شده و هویت فردی مستقلی ندارد. اغلب به صورت احساس پوچی و سردرگمی جهت نداشتن بی هدفی یا در موارد شدید به صورت شک و تردید در موجودیت و ساختار وجودی بروز می کنند.
  • شکست: باور اینکه شخص شکست خورده است یا در آینده شکست خواهد خورد یا اینکه شکست برای او اجتناب ناپذیر است یا اینکه اساساً در مقایسه با همسالان احساس بی کفایتی می کند اغلب شامل این باور است که فردی دیوانه، بی استعداد، نالایقق ونادان است.

حوزه سوممحدودیت های مختل

طرحواره های این حوزه نمایانگر نقص در مسئولیت ها و محدودیت های فردی برای خود از قبیل مسئولیت پذیری نسبت به دیگران یا جهت گیری نسبت به اهداف بلند مدت زندگی می باشد. این طرحواره منجر به مشکلات در رابطه با رعایت حقوق دیگران و همکاری با دیگران تعهد یا هدف گزینی و رسیدن به اهداف واقع بینانه می شود. این باور معمولاً در خانواده هایی به وجود می آید که به جای محدودیت های مناسب در قبول مسئولیت، همکاری متقابل و هدف گزینی برای کودک، با ویژگی هایی مثل سهل انگاری افراطی، فقدان جهت دهی و حس برتری مشخص و متمایز می گردند. در خانواده ها ممکن است به گونه ای با کودک رفتار شود که در برخی موارد کودک ناراحتی عادی و معمول را تحمل نکند یا اینکه ممکن است هدایت، جهت مندی و راهنمایی کافی دریافت نکرده باشد.

۱۰- استحقاق/بزرگ منشی: باور اینکه یک شخص نسبت به دیگران برتر بوده، حقوق ویژه ای برای خود قائل است. این افراد قادر نیستند روابط متقابل که نشانگر  تعاملات اجتماعی بهنجار است برقرار کنند.

 اغلب پافشاری و لجاجت می کنند تا طرف مقابل چیزی را که آنها می خواهند برایشان فراهم کند، بدون توجه به اینکه واقعیت چیست و یا اینکه دلایل دیگران را در نظر بگیرند. چنین افرادی برای اینکه بتوانند کسب قدرت کنند و یا دیگران را کنترل نمایند، تمرکز افراطی بر برتری جویی (برای مثال موفق ترین، با استعداد ترین و ثروتمند ترین) دارند (هدف اولیه کسب توجه یا پذیرش از سوی دیگران نیست). اغلب مواقع برای ارضای تمایلات خود و بدون همدلی با دیگران و اینکه احساس ها و نیازهای دیگران را نیز در نظر بگیرند باعث رقابت افراطی یا سلطه جویی بر دیگران، اعمال قدرت خود، قبولاندن دیدگاه خود به دیگران یا کنترل رفتارهای دیگران می شوند.

۱۱- خویشتن داری وخود انضباطی ناکافی: این افراد با مشکلات عمیق در خودکنترلی و تحمل ناکافی در تلاش برای دستیابی به اهداف شخصی مشخص می شوند. مشکل فرد در خودکنترلی باعث می شود تا از بیان عواطف و تکانه های خود اجتناب کند. در شکل های خفیف تر، بیمار بر اجتناب از هر نوع ناراحتی تأکید اغراق آمیزی دارد: اجتناب از درد، تعارض، درگیری و مسئولیت  پذیری که غالباً مانع از رشد شخصیت، تعهد و یکپارچگی کودک می شود.

حوزه چهارمدیگر جهت مندی

نمایانگر تمرکز بیش از حد فرد بر تمایلات و احساسات دیگران و در مقابل نادیده گرفتن نیازهای خود به منظور دریافت عشق و پذیرش، تداوم ارتباط با دیگران یا اجتناب از انتقام و تلافی جویی صورت می گیرد معمولاً شامل واپس زنی و فقدان آگاهی در رابطه با خشم و رغبت های طبیعی خود فرد می شود.

این رویه به طور معمول در خانواده هایی به وجود می آید که کودک را با قید و شرط پذیرفته اند: کودک باید برای دستیابی به توجه، عشق و پذیرش دیگران جنبه های مهم شخصیت خود را سرکوب کرده و نادیده بگیرد. (در بسیاری از خانواده ها، نیازها و تمایلات هیجانی والدین-پذیرش و منزلت اجتماعی- نسبت به نیازهای ویژه و احساسات کودک ارزش بیشتری دارد.

۱۲- اطاعت: واگذاری افراطی کنترل خود به دیگران و اطاعت از آنها به این دلیل که فرد تحت فشار شدید احساسات خود قرار دارد. این کار معمولاً برای اجتناب از خشم، محرومیت، احساس تلافی جویی یا انتقام صورت می گیرد.

دو نوع از مهم ترین اشکال اطاعت عبارتند از:

الف- اطاعت: واپس زنی تمایلات و ترجیحات شخصی و پیروی از ترجیحات دیگران.

ب- اطاعت از هیجانات دیگران: واپس زنی تظاهرات هیجانی خود مخصوصاً خشم، معمولاً در بردارنده این برداشت است که تمایلات و احساسات شخص اعتبار ندارد و برای دیگران مهم نیستند. این باور به شکل اطاعت افراطی است که هر لحظه ادامه دارد و بروز می کند. تجلی عینی این حالت با حساسیت بیش از حد نسبت به احساسات مثبت دیگران مشخص می شود. به طور کلی وجود این طرحواره منجر به خشمی می شود که در علائم ناسازگارانه مثل رفتارهای پرخاشگرانه- منفعلانه، طغیان عاطفی کنترل نشده، علائم روان تنی، کناره گیری از محبت، کنش نهایی و سوء مصرف مواد تجلی می یابد.

۱۳- ایثار: تمرکز افراطی به ارضای نیازهای دیگران در زندگی روزمره به گونه ای که از رضایتمندی خود فرد جلوگیری نماید، رایج ترین، استدلالی که برای این کار ذکر می شود عبارت است از جلوگیری از آسیب زدن به دیگران، جلوگیری از احساس گناه ناشی از خودخواهی یا برای تداوم ارتباط با افرادی که نیازهایشان را درک می کنیم. وجود این طرحواره اغلب باعث حساسیت بیش از حد نسبت به درد و رنج دیگران می شود. اسن طرحواره باعث می شود تا فرد احساس کند که نیازهای او به قدر کافی ارضا می شود همچنین ارضا آنها باعث رنجش افرادی می شود که از او نگهداری می کنند.

۱۴- پذیرش جویی/جلب توجه تأکید افراطی در کسب توجه و تأکید دیگران که موجب عدم شکل گیری معنایی مطمئن و واقعی از خود می شود. عزت نفس فرد به جای تمایلات طبیعی خود بیشتر به واکنش های دیگران وابسته است.

مرکز روانشناسی اکسیر شهرک غرب

حوزه پنجمگوش بزنگی بیش از حد و بازداری

افرادی که طرحواره های مربوط به این حیطه را دارند بیش از حد و به شیوه ای کاملاً افراطی بر واپس زنی احساسات درونی و تکانه های خودانگیخته تأکید دارند و انتظارات و قوانین درونی شده آنها در خصوص عملکرد و رفتارهای اخلاقی چندان سخت گیرانه است که مانع برقراری روابط صمیمانه، خوشحالی و آرامش فرد می شود. طرحواره های منفی گرایی/ بدبینی، بازداری هیجانی، معیارهای سرسختانه مربوط به این حیطه هستند.

این طرحواره به طور معمول در خانواده هایی به وجود می آیند که در آنها عصبانیت و تنبیه مشاهده می شود و در زمینه عملکرد کامل و بی نقص بودن، وظیفه شناسی، پیروی از قوانین، پنهان سازی هیجان ها سخت گیری افراطی وجود دارد. معمولاً در چنین افرادی گرایش نهفته از بدبینی و نگرانی وجود دارد، که اگر فرد نتواند در تمام اوقات گوش به زنگ و مراقب باشد، همه چیز از هم می پاشد.

۱۵- منفی گرایی/بدبینی

تمرکز مداوم بر جنبه های منفی زندگی (درد، مرگ، دلخوری، فقدان، عدم توافق، تعارض، گناه،‌مشکلات حل نشده، اشتباهات بالقوه، خیانت، کارهایی که می توانند غلط باشد) همراه با دست کم گرفتن جنبه های مثبت و خوش بینانه و غفلت از آنها، معمولاً شامل انتظار افراطی در طیف وسیعی از موقعیت های کاری، مالی و بین فردی می شود. این حالت ها اشتباهات شدیدی را به وجود می آورد یا اینکه در نهایت احساس می کند زندگی شخصی اش از هم پاشیده است اغلب باعث ترس غیر معمول از اشتباه کردن می شود.

اشتباهی که ممکن است منجر به ورشکستگی مالی، فقدان، تحقیر و سرافکندگی یا گیر افتادن در یک موقعیت بشود. به دلیل اینکه نتایج منفی و بالقوه چنین حالت هایی اغراق آمیز است وجه مشخص این بیماران نگرانی مزمن، گوش بزنگی، غرزدن یا بی تصمیمی و بلاتکلیفی است.

۱۶- بازداری هیجانی: بازداری افراطی اعمال، احساسات یا ارتباطات خودانگیخته که معمولاً برای اجتناب از عدم تأیید از سوی دیگران، احساس شرمندگی،‌یا فقدان کنترل بر تکانه های شخصی صورت می گیرد. رایج ترین حوزه هایی که بازداری در مورد آنها اعمال می شود عبارتند از:

الف- بازداری از بروز خشم، ب- بازداری از بیان تکانه های مثبت، ج- مشکل در برقراری ارتباطات و بیان احساسات و نیازهای شخصی.

۱۷- معیارهای سرسختانه/عیب جویی افراطی: باور زیربنایی بر اینکه شخص باید برای رسیدن به معیارهای درونی شده و افراطی  درباره رفتار و عملکرد خود کوشش فراوانی انجام دهد که این کار معمولاً برای جلوگیری از انتقاد صورت می گیرد.

این طرحواره به طور معمول در خانواده هایی به وجود می آید که تحت فشار بوده، نسبت به خود و دیگران بیش از حد انتقاد  می کنند، این طرحواره اغلب باعث ایجاد نقص های مهمی در لذت بردن، آرامش، سلامتی، احساس ارزشمندی یا روابط رضایتمندانه می شود و در موارد زیر بروز می کند:

الف- بی نقص گرایی، توجه غیرمعمول به جزییات یا ارزیابی کمتر از حد در مورد میزان عملکرد مطلوب فرد در مقایسه با عملکرد معمولی.

ب- باید ها و قوانین غیر قابل انعطاف در بسیاری از حوزه های زندگی از جمله معیارهای بالا و غیر واقع بینانه اخلاقی، فرهنگی و مذهبی.

ج-اشتغال ذهنی به صرف وقت و زمان بیشتر به منظور موفقیت (کلسکو و همکاران، ۲۰۰۲).

۱۸- تنبیه: باور به اینکه افراد به خاطر اشتباهاتشان باید شدیداً تنبیه شوند. اغلب شامل گرایش به خشم، تنبیه و بی صبری در مورد افرادی (از جمله خود شخص) می شود که طبق معیارها و انتظارات او عمل نکرده اند. معمولاً این گونه افراد به سختی از اشتباهات خودد و دیگران چشم پوشی می کنند، به این دلیل که میلی به در نظر گرفتن کیفیات ویژه، نادیده گرفتن نواقص دیگران و همدلی با احساسات آنها ندارند.

فرایندهای طرحواره ایی

یانگ معتقد است طرحواره ها از طریق سه فرایند در شخص دست به عمل می زنند:

تداوم طرحواره ۲- اجتناب طرحواره ۳- جبران طرحواره

این فرایندها تببین می کند که چگونه طرحواره ها درون شخص دست به عمل می زنند آنها همچنین تببین می کنند که چگونه طرحواره ها تداوم می یابند، مورد اجتناب قرار می گیرند و چگونه گاهی اوقات بیماران با جبران افراطی طرح واره ها خودشان را با آنها انطباق می دهند این فرایندها در حوزه های شناختی، عاطفی و عملکرد دراز مدت رفتاری می توانند اتفاق بیفتند.

اینستاگرام اکسیر

تداوم طرحواره ها

 طرحواره های ناسازگار اولیه برای بسیاری از بیماران بنیاد خود پنداره آنها محسوب می شوند. طرحواره های ناسازگار اولیه، مرکز سازمان دهی شخصیت به شمار می روند. تداوم طرحواره ها به فرایندی اشاره دارد که از طریق آن طرحواره هایی ناسازگار اولیه تقویت می شوند. این فرایندها به دو دسته تقسیم می شوند:

  • ۱- تحریف های شناختی
  • ۲- الگوهای رفتاری خود آسیب رسان

در سطح شناختی، تداوم طرحواره ها معمولاٌ با برجسته سازی و اغراق در اطلاعات همخوان با طرحواره منفی یا کمینه سازی اطلاعات مخالف با طرحواره صورت می گیرد. بسیاری از فرایندهای تداوم طرحواره را قبلاً بک به عنوان تحریف های شناختی شرح  داده است. برخی از مهم ترین تحریف ها عبارتند از پیشینه سازی،کمینه سازی، انتزاع انتخابی و تعمیم بیش از حد. در سطح رفتاری، تداوم طرحواره از طریق الگوهای رفتاری خود آسیب رسان به دست می آید. این الگوها ممکن است در محیط اولیه خانوادگی کارآمد بوده باشند ولی به مرور زمان و خارج از محیط خانواده این رفتارها اغلب خودآسیب رسان می شوند. برای مثال زنی که طرحواره اطاعت دارد ممکن است مردی را برای ازدواج انتخاب کند که سلطه گر باشد با این کار او نقش یک مطیع و پیرو را بازی کرده و احساس آرامش پیدا می کند و دیدگاه او در مورد خودش به عنوان یک فرد مطیع تقویت می شود.

اجتناب طرحواره

هنگامی که طرحواره ناسازگار برانگیخته شود، افراد معمولاً سطح بالایی ازعواطف نظیر خشم شدید،اضطراب، غم یا احساس گناه را تجربه می کنند. این شدت هیجان معمولاً ناخوشایند است، بنابراین افراد اغلب فرایندهای خودکاری را برای اجتناب ازز برانگیخته شدن طرحواره ها به کار می برند، تا عاطفه ملازم با این طرحواره ها را تجربه کنند. اجتناب طرحواره در شکل سه فرایند شامل فرایند اجتناب شناختی (تلاش های خودکار برای توقف افکار و تصویرهای ذهنی که ممکن است طرحواره ها را برانگیزند) فرایند اجتناب عاطفی (تلاش های خودکار یا ارادی برای بلوکه کردن احساس هایی که بوسیله طرحواره ها برانگیخته شده اند) و فرایند اجتناب رفتاری (گرایش بیماری برای کناره گیری از موقعیت ها یا شرایط واقعی زندگی که ممکن است طرحواره های دردناک را بر انگیزد) خود را نشان می دهد.

جبران طرحواره

 به جبران افراطی طرحواره های ناسازگار اولیه اشاره دارد. گاهی برخی افراد سبک شناختی یا رفتاری را برمی گزینند  که به نظر می رسد متضاد چیزی است که طرحواره اولیه پیش بینی شده است.

مثلاً برخی از بیماران که طرحواره محرومیت هیجانی دارند، ممکن است به شیوه ای خود شیفته عمل کنند و در نهایت از دوستان، همسر و همکاران خود دور می شوند.

 

یانگ و کلسکو (۱۹۹۴)، در مورد طرحواره محرومیت هیجانی می نویسند:

توصیف تجربه محرومیت دشوار است، چرا که محرومیت اولیه در افرادی که این طرحواره را دارند، از اوایل زندگی یعنی زمانی که این افراد حتی نمی توانستند حرف بزنند، آغاز شده است. این افراد همیشه احساس فقدان، کمبود و تهی بودن می کنند.

این افراد در کودکی مورد غفلت و بی توجهی قرار گرفته اند و احساس آنها احساس یک کودک مورد غفلت قرار گرفته است. احساس تنهایی و احساس بی کسی می کنند. برخی افرادی که طرحواره محرومیت هیجانی دارند، در روابطشان همیشه متوقع هستند و حالت سیری ناپذیر دارند. ریشه این طرحواره به شخصی بازمی گردد که نقش مادر را برای فرد بر عهده داشته است و مسئول محبت و حمایت عاطفی کودک بوده است. چنین کودکی محبت کمتری دریافت کرده، مادر سرد و بی توجه بوده و کودک احساس ارزشمندی و دوست داشتنی بودن نکرده است. والدین پیوند مناسبی با کودک برقرار نکرده و به نیازهای وی پاسخ نداده اند، کودک مورد راهنمایی و هدایت قرار نگرفته و احساس جهت مندی ندارد.

افرادی که طرحواره انزوای اجتماعی دارند، احساس می کنند از بقیه جهان جدا هستند چون افرادی متفاوت و نامطلوب هستند. انزوای اجتماعی بیشتر به حضور فرد در جمع و به ویژگی های بیرونی مربوط می شود، در حالی که طرحواره نقص به ویژگی های درونی فرد مربوط است.

کودکانی که طرحواره انزوای اجتماعی دارند، در مقایسه با سایر بچه ها احساس حقارت می کنند (به خاطر برخی ویژگی ها مثلاً قیافه، لکنت زبان، قد) سایر بچه ها آنها را دست می اندازند و طرد می کنند یا تحقیر می کنند خانواده این افراد با سایر مردم متفاوتند. این افراد احساس متفاوت بودن می کنند و به هنگام بحث با سایرین، حرفی برای گفتن ندارند. افرادی که طرحواره انزوای اجتماعی دارند در خصوص تفاوت های خود با افراد دیگر اغرق می کنند و شباهت ها را نادیده می گیرند. احساس تنهایی می کنند حتی زمانی که با مردم هستند افرادی حاشیه نشین هستند و تلاش نمی کنند،‌ارتقا یابند و پروژه هایی را به عهده بگیرند، همیشه نگرانند که کار نادرستی انجام دهند و آرامش ندارند. به هنگام صحبت با غریبه ها احساس ناتوانی می کنند و از گروه ها و افراد اجتناب می کنند، از اینکه دیگران با خانواده شان آشنا شوند احساس شرم می کنند. زندگی و احساسات سری دارند و فکر می کنند دیگران آنها را مسخره می کنند. هرگز جنبه هایی از شخصیت خود را نمی پذیرند و افرادی خجالتی، ضعیف و وابسته هستند. از نظر فیزیکی احساس عدم جذابیت می کنند .

در انزوا آرامش بیشتری دارند. آنها برای اجتناب از برانگیخته شدن هیجان های نامطلوب طرحواره، از نزدیکی عمیق با افراد دیگر گریزانند چون به هنگام نزدیکی به افراد دیگر، ضعف و ناتوانی و نکات سری وجود آنها بیشتر آشکار می شود. آنها همیشه خود را متفاوت قلمداد کرده اند، لذا قابلیت نزدیکی به دیگران را ندارند و هیچگاه نتوانسته اند با دوستان خود صمیمیت را تجربه کنند. بنابراین با رفتارهای دوری گزین به تداوم طرحواره خود می پردازند.

افرادی که طرحواره وابستگی/بی کفایتی دارند، زندگی را گیج کننده و دشوار می دانند، احساس می کنند نمی توانند مقاومت کنند، احساس می کنند در حمایت و حفاظت از خود ناتوانند و باید برای کمک به دیگران متوسل شوند و تنها در صورت کمک دیگران قادر به نجات خود هستند.

احساس عمقی این افراد احساس جدال دائمی با مسئولیت های روزمره زندگی بزرگسالی است. احساس کمبود و عدم کفایت دارند. احساس این افراد مشابه احساس کودکی در دنیای بزرگسالان است. بدون بزرگتری که از آنها محافظت کند. این افراد نمی توانند به قضاوت های خود اعتماد کنند و در اتخاذ تصمیم های مناسب، احساس ناتوانی می کنند و قابلیت تصمیم گیری ندارند و به هنگام تصمیم گیری به نصیحت های دیگران روی می آورند.

در موقعیت های جدید اعتماد به نفس ندارند. ریشه طرحواره وابستگی در والدین بیش از حد حمایتگر یا بی توجه است. والدین بیش حمایتگر کودکان خود را وابسته نگه می دارند و رفتارهای وابستگی را تشویق می کنند و به فرزندانشان آزادی و خودکارآمدی را آموزش نمی دهند. والدین بی توجه نیز در حمایت از بچه های خود ناتوان هستند و بچه ها از سنین پایین به حال خود رها می شوند و باید عملکردی بیشتر از سطح سنی خود داشته باشند. لذا این بچه ها نیازهای وابستگی شدیدی دارند. از آنجایی که همه ما در آغاز اساساً وابسته به والدینمان هستیم؛ وقتی والدین به نیازهای ما پاسخ می دهند یک پایگاه امن برای ما ایجاد می کنند که از طریق آن می توانیم به دنیا وارد شویم. در واقع فرایند تحول دو گام عمده دارد:

  • ایجاد پایگاه امن
  • انتقال از این پایگاه به خودمختاری

نمونه ای از پاسخ های مقابله ای ناسازگار

 

طرحواره ناسازگار اولیه

نمونه ای از تسلیم نمونه ای از اجتناب نمونه ای از جبران افراطی
 

رها شدگی/بی ثباتی

انتخاب همسری که نمی تواند متعهد باشد و رابطه ای پایدار برقرار کند اجتناب از روابط صمیمانه یا افراط در نوشیدن مشروب به هنگام تنهایی چسبیدن و دلگیر کردن همسر تا حدی که از او دور شود حملات آتشین به همسر به خاطر جدایی های جزیی
 

بی اعتمادی/بدرفتاری

انتخاب همسر بد رفتار و اجازه دادن به او برای بدرفتاری اجتناب از آسیب پذیر بودن و اعتماد کردن به کسی، رازداری استفاده و سوء استفاده از دیگران (قبل از اینکه دیگران این کار را با او انجام دهند)
 

محرومیت هیجانی

انتخاب همسری که محرومیت هیجانی دارد و درخواست نکردن از دیگران برای ارضا نیازهایش  

اجتناب از روابط صمیمانه با دیگران

 

برآورده ساختن توقعات هیجانی همسر و دوستان

نقص/شرم انتخاب دوستان انتقادگر و طرد کننده: تحقیر خود اجتناب از بیان احساسات و افکار واقعی و اجازه دادن به دیگران برای نزدیک شدن به او انتقاد و طرد دیگران به طوری که به نظر می رسد خودش بی نقص است.
انزوای اجتماعی/بیگانگی تمرکز افراطی بر تفاوت های موجود با دیگران به جای تأکید بر شباهت ها به هنگام شرکت در جلسات اجتماعی اجتناب از موقعیت ها و گروه های اجتماعی گندم نمای جو فروش شدن برای جذب شدن با گروه ها
وابستگی/بی کفایتی درخواست از افراد مهم زندگی(همسر، دوستان) تا تمام تصمیم های مالی او را به عهده بگیرند. اجتناب از درگیر شدن با چالش های جدید مثل یادگیری رانندگی خوداتکایی به طوریکه از کسی چیزی نخواهد (مستقل نما)
آسیب پذیری نسبت به ضرر یا بیماری مطالعه وسواس گونه بخش حوادث روزنامه و روشن بینی آنها در موقعیت های روزمره زندگی اجتناب از مکان هایی که ایمنی کامل ندارد انجام کارها بدون هیچگونه پروایی و بدون توجه به خطرات احتمالی
شکست انجام کارها به صورت وارونه یا تصادفی اجتناب کامل از چالش های کاری، اهمال کاری در کارها با وادار کردن خود به کار به یک آدم بیش از حد موفق تبدیل شدن
خود تحول نایافته/گرفتار گفتن هر چیزی به مادر حتی سن بزرگسال، زندگی با والدین اجتناب از روابط صمیمی، مستقل ماندن تلاش به نحوی تا به افراد مهم زندگی خود ثابت کند که گرفتار نیست
استحقاق/بزرگ منشی زور گفتن به دیگران برای اینکه کارهایش را انجام دهند، لاف زدن راجع به کارهایش اجتناب از موقعیت هایی که عملکردش در سطح متوسط باشد یا برتر نباشد توجه افراطی به نیازهای دیگران
خویشتن داری/خود انضباطی ناکافی به راحتی از انجام تکالیف روزمره دست کشیدن اجتناب از کار یا پذیرفتن مسئولیت خویشتن داری یا خودانضباطی شدید
اطاعت اجازه به دیگران تا موقعیت را کنترل  وانتخاب کنند اجتناب از موقعیت هایی که مستلزم تعارض با دیگران است نافرمانی در مقابل مراجع قدرت
ایثار دادن بسیاری از چیزها به دیگران در عوض هیچ چیزی نخواستن اجتناب از موقعیت های مستلزم دادن و دهش تا حد ممکن چیزی را به دیگران ندهد
 

پذیرش جویی/جلب توجه

 

تلاش برای تأثیر گذاشتن روی دیگران

 

اجتناب از تعامل با کسانی که غبطه پذیرش آنها را می خورد

 

معاشرت کردن با دیگران به نحوی که عدم پذیرش دیگران را بر می انگیزد، از قافله عقب ماندن

منفی

گرایی/بدبینی

تمرکز بر نکته های منفی، نادیده گرفتن جنبه های مثبت، نگرانی های مداوم، انجام ندادن کارها بدلیل اجتناب از هر نتیجه منفی احتمالی مشروب خواری برای پاک کردن احساسات بدبینانه و فلاکت بار خوش بینی زیاد، انکار واقعیت های ناخوشایند
بازداری هیجانی خود را خوشرو نگه داشتن، از نظر هیجانی کسل کننده بودن اجتناب از موقعیت هایی که افراد راجع به احساسات خود بحث می کنند یا آنها را بیان می نمایند
معیارهای سرسختانه/بیش انتقادی وقت گذاشتن بیش از حد برای بی نقص بودن اجتناب از موقعیت ها و تکالیف که عملکرد خود مورد قضاوت قرار می گیرد بی توجهی به معیارها و انجام کارها بدون وقت و شتابزده
تنبیه رفتار کردن با خود و دیگران به شیوه تنبیه گرانه و بی رحمانه اجتناب از دیگران بدلیل ترس از تنبیه رفتار کردن با بخشندگی فوق العاده زیاد

 

 

دریافت وقت مشاوره آنلاین

Loading...

 

 

مشاوره رایگان آنلاین